The truth of dream

♡Yeganeh♡ · 15:35 1402/12/12

P2

گشادیم شده بود نمیدادم:/

از زبان مرینت: 

خانم بوستیه داشت درس میداد که یهو یه هیولای نمیدونم چی چی دیوار و شکست و وارد شد(چه کتابی:/) 

داد میزد کلویی (بله شرور اولم دست کلویی خانم بود:/) 

همه مون از ترس به خونه هامون فرار کردیم من و مارتین رفتیم بالا و شهرو از اخبار نگاه میکردیم خیلی شهر به هم رخته بود 

همین جوری داشتیم نگاه میکردیم که متوجه شدیم یه جعبه روی میزه(قابل پیش بینیه چی توشه) 

اونی جلویه من بود رو باز کردم و مارتین هم همین طور که باز کردیم از مال من یه چیز قرمز و مال مارتین یه چیز سفید بیرون اومد 

تیکی (دیگه ننوشتم چیز قرمزه): سلام من تیکی ام و یه کوامی هم من قدرت هاتو بهت میدم

لری(اسم کوامی مارتینه:/ یگی: اسم دیگه ای نبود سلطان /من: خب چیز یبه ذهنم نرسید:/) : سلام من لری ام و یه کوامی هم من قدرت هاتو بهت میدم

مارتین و مرینت: چی چی؟ 

لری و تیکی: کوامی(به طور بخش بخش) 

مارتین و مرینت: خب الان چی کار میکنین

لری و تیکی: قدرت بهتون میدیم

مارتین و مرینت: چه قدرتی؟ 

لری: مارتین من کوامی گرگ سفید هستم و بهت قدرت نامرئی شدن میدم 

تیکی:(خودتون میدونین حوصله ندارم بگم:/) 

هر دوشون(دیگه مارتین و مرینت ندارم شد هر دوشون): آها 

تیکی: مرینت بگو تیکی خال ها روشن(خارجیشون بلد نیستم پَ به همین رازی باشین:/) تا تبدیل بشی 

لری: مارتین بگو لری تبدیلم کن(اگر چیزی به ذهنتون رسید بگین:/) 

از زبان نویسنده گلتون: 

خلاصه تبدیل شدن و مرینت شد لیدی باگ و مارتین شد مستر والتر(یعنی مرد سفید)( یه سوال درسته؟ اگر اشتباهه بگین درستش کنم:/) 

که یهو وقتی رفتن قهرمان بازی دو نفر غریبه رو دیدن...(قابل پیش بینیه:/) (راستی تیکی قشنگ همه چی رو مرینت گفته) 

از زبان آدرین:(وقتی رفتن خونه) 

وقتی رفتیم خونه از تلویزیون شهرو نگاه کردیم که فهمیدیم یه جعبه رو میزه 

با آدرینا بازشون کردیم که از هر دوشون یه چیز مشکی اومد 

پلگ: سلام من پلگ ام و کوامی ام و قدرتاتون رو بهتون میدم 

گری:(کوامی آدرینا:/ یگی: اسم دیگه ای نبود سلطان/و ما صبحت مشابه ای مثل لری داشتیم) سلام من لری ام و کوامی ام و قدرتاتون رو بهتون میدم 

آدرینا و آدرین: چه قدرتی؟ 

پلگ: آدرین من قدرت نابودی بهت میدم

گری: آدرینا من بهت قدرت ساخت مه میدم(اوتاکو ها (بازم نمیدونم اشتباه یا درست) اگر گفتین قدرت کی بود؟ میدونم سخته 🤡🐸) (راستی حیوان گری گرگ سیاهه) 

آدرین و آدرینا: آها

پلگ: بگو پلگ پنجه ها بیرون(اینم یادم نی) تا تبدیل شی

لری نه ببخشید گری (قاطی کردم): بگو گری تبدیلم کن تا تبدیل شی 

از زبان راوی گلتون: 

تبدیل شدن و رفتن آدرین که شد کت نوار (کراشتون:) و آدرینا شد لیدی دارک(فقط یه میراکلور اصیل میفهمه کی بود) 

که یهو لیدی باگ و مستر والتر رو زیارت کردن(جعر زیارت) 

کت: شما کی هستین

لیدی ب(لیدی باگ:/): شما کی هستین 

همشون باهم: من اومدم شهرو نجات بدم(چه هماهنگ) 

کت: خب همتون اسماتون بگین من آ...  یعنی کت نوارم

لیدی د(لیدی دارک:/): من آ..  یعنی لیدی دارکم 

لیدی ب: ماهم مستر والتر و لیدی باگ هستیم 

فعلا اینا رو بزاریم کنار بریم شهرو نجات بدیم..... 

و به طرف مسجد کوفه اِم یعنی ابر شرور حرکت کردن (مسجد کوفه:/) 

(گشادیم شد نبرد رو ننوشتم) 

از زبان لیدی باگ: 

بعد از یه نبرد سخت بلاخره آکوما رو گرفتم و جوری تیکی گفت گفتم اون لاکی چارمه رو دادم بالا و گفتم میراکلس لیدی باگ

همشون( :/ ) : این واقعا معجزه آساس 

و از همه دیگه خداحافظی کردیم و رفتیم خونه هامون( نخود نخود هر کی رود خانهِ خود:/) 

بلاخره رسیدیم خونه و به حالت اول برگشتیم که مامان برای شام صدامون کرد رفتیم شام خوردیم و دراز کشیدیم (به کوامی ها هم غذا دادن) 

که یهو برام پیام اومد 

آلیا بود گفته بود فردا تعطیله و بعدش گفته بود چطوره با بچه ها (دوستاشون و آدرینا و آدرین و مارتین) بریم بیرون گفتم باشه حتما مارتین هم میاد 

آلیا گفت: باشه شما دوتا به نظرم بهتره به هم احساسات تون بگین فردا هم بریم برج ایفل خیلی خوب میشه 

گفتم: باشه حالا ببینیم چی میشه 

(افکار آلیا: به آدرینا هم گفتم خیلی خوب میشه) 

بازم آلیا: باشه فعلا 

مرینت: فعلا

به مارتین هم گفتم و خوابیدیم 

ـــــــــ

تمام

شرط پارت بعد: 10 لایک و 15 کامنت

راستی اوتاکو ها (آخرش نفهمیدم درستش چیه:/) بگین مه قدرت کی بود 

میراکلور ها هم بگین لیدی دارک اسم کی بود 

اگر نگفتین تو پارت بعد میگم 

بای کیوتیا:)