بره‌ی ناقلای من پارت 26

𝙏𝙞𝙖𝙣𝙖 𝙏𝙞𝙖𝙣𝙖 𝙏𝙞𝙖𝙣𝙖 · 1402/12/12 03:05 · خواندن 7 دقیقه

سلام بر همگی خب پارت قبل رو حتما بخونید تا این پارت رو با لذت فراوان و هیجان شروع کنید ✨️

ادامه‌ی پارت قبلی...

آدرین:مرینت من تن و قلبتو الان میخوام تو چی داری دختر؟

آدرین با شهوت و خماری حرف میزد و من پر از لذت میشدم چون تونستم به دستش بیارم محتاد خودم بکنمش!

منم مثل خودش با ناز و خماری لب زدم‌:

من:من هیچی ندارم منم مثل تو الان تنت رو میخوام !

آدرین نگاهی بهم کرد و دستشو دور کمرم حلقه کرد و صورتش رو آورد نزدیک و با شهوت به لبام خیره شد و از لبام کام گرفت !

با دستش که دور کمرم بود من رو سمت تخت برد و هلم داد و افتادم روی تخت و روم خیمه زد....

 

*****

 

با درد گرفتن زیر دلم از خواب بلند شدم که دیدم آدرین پیشم خوابیده و لبخنده پررنگی زدم بلاخره تونستم به دستش بیارم !

آدرین:میدونم خوشگلم اما تمومم نکن!

لپام گل انداخت و خجالت کشیدم و گفتم:

من:بیدار بودی؟نترس انقدر هستی که تموم نمیشی!

آدرین تک خنده ای کرد و گفت:

آدرین:زیر دلت درد نمیکنه؟

باز خجالت کشیدم و گونه هام داغ شد که آدرین قه قه زد و گفت:

آدرین:آخی قربونت بشم خجالت کشیدی دلبرم؟

چیزی نگفتم که آدرین منو توی آغوشش گرفت که زیر دلم درد گرفت و دستمو زیر دلم گذاشتم که آدرین انگار نگرانم شد که گفت:

آدرین:مرینت خوبی؟

خیلی زیر دلم درد میکرد و برای همین گفتم:

من:خی...خیلی د‌..درد میکن..میکنه آدرین!

آدرین با نگرانی رفت حموم و وان رو پرآب داغ کرد و منو بغل کرد و گذاشت داخل وان و گفت:

آدرین:الان دلبرم خوب میشی تا تو از حموم بیای بیرون میرم برات غذا بیارم!

سری تکون دادم که آدرین از حموم رفت بیرون !

حوله‌مو تن کردم و در حموم رو باز کردم که دیدم آدرین نیست لابد رفته سرکار !

کشو کمد رو باز کردم که دیدم لباس زنونه نداره !

یه دونه از لباساش ور داشتم پوشیدم که تیشرت سفید بلند بود که تا روی رونام میومد !

از داخل کشوش دنبال شلوار چیزی بودم که یه شورتک مشکی دیدم که صد درصد برای آدرین تنگ بوده که ته کشو بوده !

ور داشتم شرتکه رو پوشیدم که دیدم اندازمه فقط کمرش خیلی کم گشاد بود اونم مشکلی نداشت !

روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو روی هم گذاشتم خیلی گشنه‌م بود که در اتاق باز شد و آدرین رو با سینی حاوی غذا دیدم !

با تعجب بهش نگاه کردم که اومد روی تخت پیشم دراز کشید و سینی رو روی پاش گذاشت و با لذت نگاهی بهم کرد و گفت:

آدرین:زیر دلت دردش کمتر شد ؟

من:اوهوم .

آدرین لبخندی زد و گفت:

آدرین خب بیا غذا ها رو بخور معلومه که گشنته !

به غذا ها نگاه کردم که یکیش گوشت گاو بوگینیو بود و یکیش کیش لورن و یکیش سوفله‌‌شکلات بود !

یعنی آدرین همشو برای من آورده بود؟

من:خودتم میخوری؟

آدرین:نه چطور؟

من:گشنه‌ت نیست؟

آدرین:نه خیلی کم گشنه‌مه !

من:پس باهم بخوریم چون من همه رو نمیتونم بخورم!

سری تکون داد و مشغول خوردن شدیم !

 

*****

 

برای سومین بار میپرسم خانم دوپن‌چنگ آیا وکیلم ؟

با استرس به مهمونا نگاه کردم و گفتم:

من:با اجازه بزرگان بله !

همه دست زدن و حلقه ها رو در آوردیم و آدرین حلقه ی ظریفی که برام خریده بود رو دستم کرد و منم حلقه ای که براش گرفتم رو از جعبه ور داشتم و دستش کردم !

با خوشحالی و ذوق به آدرین نگاه کرد اونم خوشحال بود !

دیگه چی از این بهتر زندگی جدیدی رو شروع کردم اونم با عشقم !

به همه ی آرزو هام رسیدم و دیگه غمی نداشتم !

 

دو ماه بعد...

با لذت نگاهی به بیرون کردم و رو به آدرین گفتم:

من:واقعا که سلیقه‌ت خونه عشقم عروسیمون توی باغ !

فرداشب عروسیمونه و دیگه با آدرین زندگی میکنم و چی از این بهتر؟

و باغ رو داشتن تزئین میکردن !

 

آدرین منو تا خونه‌مون رسوند و بوسی روی گونه هاش نشوندم و از ماشین پیاده شدم و وارد خونه مون شدم نفسی گرفتم و به مامان و بابام سلامی کردم و با خوشحالی لباسامو عوض کرد و روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم !

 

آرایشگره دختر جوون و خوشگلی بود و خون گرم بود و از صحبت کردن با اون لذت میبرد آدم !

آرایشگره:آقا داماد تا شب دووم نمیاره !

آرایشگره نمیدونه که آدرین کاراشو قبل از ازدواج کرده !

بلاخره آرایشام تموم شد و به تودم توی آیینه خیره شدم خیلی خوشگل شده بود !

با خوشحالی از آرایشگر تشکر کردم و رفتم داخل یکی از اتاقا و لباس عروس‌مو پوشیدم و کفشامم پوشیدم که آرایشگزه گفت:

آرایشگره:آقا داماد رسید بدو بیا دختر !

با عجله از اتاق اومدم بیرون و از آرایشگره تشکر کردم مو به آدرین نگاه کردم که موهاشا خیلی شیک درست کرده بودن و یه کت شلوار مشکی و با کفش خای مشکی ورنی پوشیده بود و توی آفتاب موهای طلاییش میدرخشید !

من:سلام

آدرین نگاهی از سرتا پام کرد و گفت:

آدرین:دلبر عزیزم که خوشگل کرده برای امشب دیگه که دل ما رو برای هزارمین بار ببره؟

لبخندی زدم و اونم لبخند بزرگ تری زد و در سمت من رو باز کرد من داخل ماشین نشستم !

آدرینم سوار ماشین شد و ماشین رو به حرکت در آورد !

...

آدرین در سمت من رو باز کرد و دستمو گرفت و پیاده شدم باغ خیلی خوشگل شده بود !

به همه سلام دادیم و وقتی به مامان و بابام  رسید محکم بغلشون کردم و ازشون جدا شدم ...

نگاهای همه رو روی خودم حس کردم بعضیاشون پر از مهربانی و بعضیاشون نفرت و خشم و تحقیر !

اما برای احمیتی نداشت و پدر و مادر آدرین هم دیدم خیلی آدمای با فرهنگ و مهربون و خوبی بودن !

 

انقدر رقصیده بودم که نا نداشتم موقعه ی شام هم آدرین یه جوری بود انگار از یه چیزی عصبی بود !

سوار ماشین شدیم و به سمت خونه راه افتادیم توی راه نه من حرف زدم که آدرین !

در خونه رو آدرین باز کرد و منو بغل کرد و گفت:

آدرین:شب رسیده دلبرم !

لبخند دل ربایی زدم که آدرین من رو روی تخت گذاشت و که گفت:

آدرین:برو حموم آرایشتو پاک کن که اون قیافه ی ماهتو ببینم !

باشه ای گفتم و رفتم حموم خودمو شستم و حوله‌مو پوشبدم و رفت داخل اتاق و آدرین رو دیدم که روی تخت نشسته و منم رفتم و پیشش نشستم و دستام رو روی سینش گذاشتم که دیدم یه چمدون روی زمینه با بهت به چمدونه نگاه کردم و گفتم:

من:آدرین این چمدون چیه؟

آدرین بوسی روی گونه ام زد و با ناراحتی گفت:

آدرین :من مجبورم برم !

این داره چی میگه ؟

من:برای چی بری هان؟

آدرین از روی تخت بلند شد و لباساش رو عوض کرد که من گلدون های داخل اتاق رو انداختم زمین و با گریه رو به آدرین گفتم:

من:آدرین عزیزکم چرا داری میری من تازه به دستت آوردم!

با این حرفم رو زمین فرود اومدم به باعث شد پاهام و دستام شیشه برن که آدرین اومد نزدیکم و گفت:

آدرین:دلبرم دوستت دارم همیشه مواظب خودت باش و قوی باش!

من:چی داری میگی آدرین هان اگه بری دیگه نمیبخشمت آدریننننن....

 

پایان...

بچه از دستتون واقعا ناراحتم حمایتا خیلی خیلی کم شده و من خیلی ناراحتم من این همه دارم تلاش میکنم که شما از رمان من لذت ببرید و شما لایک و کامنت نمیزارید با اینکه خیلیا میخونن الان نه لایک میکنن نه کامنت میزارن و من به شدت از دستتون ناراحت یعنی حمایتا اینجوری تا آخر قراره پیش بره شما ها لایک و کامنتاتون منو خوشحال میکنید اما الان واقعا از دستتون ناراحتم !

 

تا پارت بعدی 60لایک و 150 کامنت اگه لایکا رو نمیرسوتید کامنتا رو حداقل برسونید!