قلعه حیوانات p2

William William William · 1402/12/09 09:03 · خواندن 3 دقیقه

.

دو اسب در گوشه ای خواب بودند که تعدادی بچه اردک که مادرشان را گم کردند و بال و پر زنان به انبار وارد شدند و دنبال جایی بودند تا زیر پای حیوانات دیگر له نشوند کلاور پاهای بلندش را جلوی آنها گذاشت و برایشان مانعی درست کرد تا جلوتر بنشینند و جوجه ها پشت پاهای کلاور

نشستند و خوابشان برد.

در آخرین لحظات مادیان سفید مولی که درشکه آقای جونز را میکشید و قند می جوید با ناز بسیار وارد انبار شد و در همان ردیف جلو نشست و با بالش بازی میکرد و برای جلب توجه حیوانات پاهایش را حرکت داد تا دیگران روبان قرمزش را ببینند گربه از همه دیرتر آمد و مثل همیشه نگاهی انداخت تا بهترین جا را پیدا کند و کنار بوکسر و کلاور نشست و بدون اینکه به حرفهای میجر گوش دهد با خیالی راحت خر خر کرد و به

خوابید.

همه حیوانات مزرعه آنجا بودند جز موسز کلاغ دست آموز مزرعه که

روی شاخه درختی پشت انبار خواب بود میجر دید همه جمع شدند و منتظر شنیدن حرفهای او هستند پس گلویش صاف کرد و حرف هایش را

این طور شروع کرد.

دوستان عزیز حتماً در مورد خوابی که دیشب دیدم شایعاتی شنیدید البته از خواب بعداً حرف میزنم فعلاً درباره موضوع دیگری می خواهم

بگویم دوستان من چند ماه که در میان شما هستم به همین علت دوست

دارم پیش از مرگ تجربیاتی که طی این سالها کسب کردم را با شما در

میان بگذارم. من در طول عمر وقت زیادی داشتم که فکر کنم و به این نتیجهرسیدم که بیشتر از شما حیوانات مزرعه حقیقت زندگی در این دنیای بزرگ را متوجه شدم و این همان موضوعی است که می خواهم با شما حرف بزنم. دوستان عزیز واقعیت زندگی ما چیه؟ اگر دوست داشته باشید کمی درباره اش با هم فکر کنیم مگر نه اینکه این عمر کوتاه، جز بدبختی و کار مجانی چیز دیگری نیست؟

ما را برای کار می آورند کمی غذا میدهند که سیر نمیشویم و می توانیم نفس بکشیم تا از ما کار بیشتری بکشند و موقعی که از کارافتاده شدیم و

دیگر قدرت کار نداشتیم با بی رحمی ما را می کشند. حیوانی در انگلستان نیست که از یک سالگی به معنای حقیقی لذت

زندگی را چشیده باشد هیچ جانوری در این دنیای بزرگ کاملا آزاد نیست. زندگی همه حیوانات از بدبختی و کار رایگان پر است و این یک حقیقت مهم و دردناک است آیا این قانون طبیعت است؟ یعنی این سرزمین به حدی فقیر است که نمیتواند برای اهالی خود رفاه فراهم کند؟

نه خیر دوستان هزار دفعه نه خیر! خاک انگلستان حاصلخیز است و آب

و هوای خوبی دارد و میتواند غذای حیواناتی را که در آن زندگی میکنند فراهم کند. در مزرعه خود ما میتوان ۱۲ اسب و ۲۰ گاو و صدها گوسفند پرورش داد که از آسایشی برخوردار باشند که هرگز در تصور نمی گنجد پس چرا باید ما در بدبختی زندگی کنیم؟ همه زحمات ما توسط انسانها هدر می رود. بله دوستان همه مشکلات ما را باید در این لغت جستجو کنیم

بشر، انسان تنها دشمن حقیقی ماست او را باید از میان ببریم تا به بدبختی

و گرسنگی خود خاتمه دهیم.

انسان موجودی است که تنها مصرف کننده شده و تولیدی ندارد. نه شیر می دهد نه تخم میگذارد و نه میتواند گاو آهن بکشد، سرعت دویدنش کم

است حتی نمی تواند یک خرگوش را بگیرد با این همه حاکم همه حیوانات است. از آنها کار میکشد و در مقابلش مُشتی غذا به او میدهد که فقط نمیرد و بقیه محصول را خودش صاحب شود با رنج ما زمین کاشته میشود زمین کشاورزی خود را با کود ما حاصلخیز میکند اما ما به جز پوستمان صاحب هیچ چیز دیگری نیستیم. گاوهای این مزرعه سال گذشته چند هزار لیتر شیر دادن؟ شیرهایی که باید گوساله هایشان از آن میخوردند، به دست چه افرادی تصاحب شد؟ و شما مرغ ها سال گذشته چند تخم گذاشتید آیا این تخم ها به جوجه تبدیل شد؟

 

پارت بعد:۵لایک و ۴ کامنت