Royal Forest,P10,The End
ویحح
پارت آخرر
کوهستان ناگادورو
روایت جیگودو
جیگودو:بدویید سربازااا سریع سنگ و بقیه ی چیزا رو آماده کنید
فرمانده به زودی ب اینجا میان
باید اینجا ی قلعه داشته باشیم
بعد از ساخت قلعه سه دسته بشید
یک دسته اون پشت قایم شه و با شمشیر حمله کنه
دسته ی دیگه تو قلعه باشه و به محض حضور دشمن تیر بندازه
و دسته ی سوم هم با شمشیر از قلعه محافظت کنن
زود باشید سریعتررر فرمانده رو ما حساب باز کردههه
روایت وانگ جیان
سئونگ:اونا افراد وانگ جیان هستن! بهشون حمله کنیددد
سربازای سئونگ به سمت سربازای ما حمله ور شدن
وانگ جیان:بکشیدشونننن! یک نفر رو زنده نذاریدد!
چند دقیقه از نبرد سپری شد
افراد همینجوری به همدیگه حمله میکردن و کشته میشدن
یکم از افراد دشمن رو هم کشتیم
وقته عقب نشینیه دیگه
وانگ جیان:عقب نشینی کنیددددد!
سئونگ:نذارید فرارکنن!
سربازای اونا افتادن دنبال ما
وانگ جیان:زود باشیددد!سریع فرار کنیدد!
اما خب این استراتژی ما بود
بعد از چند دقیقه روی اسب بودن و دویدن اسبا بالاخره به اونجا که قرار بود قلعه بشه رسیدیم
قلعه رو درست کردن
عالیه
وانگ جیان:بیاین بریم داخل اون قلعه
سربازا پشت من راه افتادن
بالاخره سئونگ و افرادش رسیدن
سئونگ:امروز خودم سرت رو قطع میک.... چ...چ..چی اون دیگه چیه قلعهههه توی کوههههه؟؟ امکان ندارههه
وانگ جیان:بگو همشونو بکشن(آروم)
جیگودو:اطاعت، حمله کنیدددد!
سئونگ:حالت تدافعی بگیر-
ی تیر به سئونگ خورد و از روی اسبش افتاد و مرد
کم کم تمام افراد وانگ جیان ارتش سئونگ رو نابود کردن به طرزی ک حتی یک نفر هم زنده نموند
وانگ جیان:جنازه ی پسر سایکا رو به همراه صد نفر از افراد برای هیوگو ببر،من با بقیه به سمت مقر مخفیمون میرم
جیگودو:اطاعت سرورم
روایت هیوگو:
_قرباننن قربانننن قربانننن
هیوگو:باز چیشدهههعع
_س....س...سرورممم افراد فرمانده وانگ جیان تمام افراد سئونگ رو به هلاکت-
جیگودو:به هلاکت رسوندیممم! درستههه
هیوگو: هااا چجوریییی پشماممم اون دیگه کیههه
_معاون فرمانده وانگ جیان جیگودوعه سرورممم
هیوگو:عههه بیا اینجا ببینممم
جیگودو:بله قربان!
هیوگو:واقعا همه ی افراد رو کشتین؟
جیگودو:بله!
هیوگو:سئونگگ، سر سئونگ چی اومد
جیگودو:سئونگ از اولین نفرایی بود ک کشته شدن،جنازش رو بیارید!
سربازا جنازه ی سئونگ رو آوردن
هیوگو:اون واقعا سئونگههه پشماممم برگاممم همه چیممم پس این قدرت و استراتژی وانگ جیانهههخ خود فرماندتون کجا رفتتتت
جیگودو:اون رفت به اردوگاه مخفی ارتشمون
هیوگو:عاا صحیح،خب دیگه میتونید برید پیش فرماندتون،از طرف من ازشون تشکر کنید
جیگودو:چشممم،خدانگهدار
هیوگو:خداحافظ،سربازان وفادار جانگا جمع شیدد!
تموم سربازا جمع شدن
هیوگو:امروز ما تمام ارتش گوعانگا رو نابود کردیم!
_واو
×امکان نداره
+مگه میشهه
÷پشماممم
هیوگو:درستهه،حالا به گوعانگا حمله میکنیم و نابودش میکنیم و جانگا رو بازسازی میکنیممم!
فریاد زنده باد جانگا و زنده باد هیوگو کل اردوگاه رو فرا گرفت
در نهایت ارتش شاهزاده هیوگو تمام گوعانگا رو گرفت و پرچم جانگا رو از قلعه های اونجا آویزون کرد
از اون به بعد سرزمینی به اسم گوعانگا وجود نداشت
شاهزاده هیوگو به تخت امپراطوری نشست و شد امپراطور هیوگو
اون امپراطور به همراه برادرش یئوجین و ارتش فرمانده وانگ جیان بعد از باسازی جانگا کشور های زیادی رو تصرف کرد که همشون شدن جزو جانگا و اون سرزمین بزرگترین سرزمین اون دوره شد
امیدوارم از این داستان خوشتون اومده باشه
<<پایان>>