عاشق گمراه پارت ۱
من طبق گفتم اومدم با پارت ۱
مرینت: صبح با صدای مامانم بیدار شدم و رفتم دست و صورتم رو آب زدم و یک کروسان ( درست نوشتم🙄) برداشتم و از مامان و بابا خداحافظی کردم و به سمت مدرسه راه افتادم وقتی رسیدم رفتم کنار الیا نشستم و گفت
الیا: سلام دختر خوبی
مرینت: آره تو چی
الیا: هیچی ولی هنوز اون کسی باید بیاد نیومده
مرینت: منظورت چیه
مرینت: داشتیم حرف میزدیم که وسطش آدرین اومد تو کلاس و مثل همیشه خوشتیپ داشتم با چشام نگاهش میکردم که اومد جلوم کنار نینو نشست و برگشت گفت
آدرین: سلام الیا سلام مرینت
مرینت: سلام آد.ر.ین خوبی
آدرین : مرسی تو خوبی
مرینت : بله
مرینت: بعد معلم اومد سر کلاس و بالاخره وقت رفتن به ونه بود که الیا گفت
الیا: مرینت فردا با همه ی بچه ها میخوایم بریم پیک نیک تو هم بیا
مرینت: آدرین هم هست
الیا: آره انگار به زور باباشو راضی کرده و میاد
مرینت : ساعت چند ؟
الیا: ساعت ۳ تا ۷
مرینت : چقدر زیادددد
الیا : من باید برم ولی خوش میگذره
مرینت: آخه من این همه مدت رو چجوری کنار آدرین بگذرونم
ولی خوب اشکال نداره ولی میخوام براش کادو درست کنم اممم ( درحال فکر کردن) فهمیدم براش یک........
خوب اینم از پارت ۱ امید وارم از این رمان خوشتون بیاد اگر بد بود یا مشکل داشت یا خوشتون نیومده بگین که سعی کنم مشکلاتش رو ب طرف کنم فردا اگر وقت کردم پارت ۲ رو میدم راستی کاور قشنگه؟
خداحافظ 👋👋