بره ی ناقلای من پارت 24
سلام بر همگی !
میدونم که دیر پارت دادم ولی الان دادم !
و اینکه اگه میشه توی پارت 22 کامنتا رو به 200برسونید خیلی ممنون میشم !
ادامه ی پارت قبلی...
مرینت:جواب من منفی هستش!
من:چرا منفی هستش؟
مرینت:آدرین من به تو اعتماد ندارم !
من:چرا مرینت ؟
مرینت:تو منو کتک زدی تحقیر کردی و انتظار داری که جواب مثبت باشه الانم حتی فکر میکنم که به حاطر لایلا منو میخوای!
من:مرینت من میگم دوستت دارم...ولش کن دیگه نمیخوای منو ببینی؟
مرینت:فعلا نه !
من:باشه خداحافظ!
مرینت:خدانگهدار!
با ناراحتی و عصبانیت از مامان و بابای مرینت عذرخواهی کردم و از خونه بیرون اومدم و سوار ماشین شدم .
با حرص مشتی به فرمون زدم و ماشین رو با حرص روشن کردم !
از زبان مرینت: Marinette
هنوزم دارم به این فکر میکنم که آدرین واقعا عاشقمه ؟
اون توی بیمارستان به من گفت دلبر، دلبری که قلب سنگشو به دست آورد !
توی رویاهامم نمیدیدم که آدرین به من بگه دلبر !
خیلی عجیبه که لوکا طلاق توافقی کرد یعنی آدرین اونو تحدید کرده بود ؟
یعنی آدرین واقعا تحدیدش کرده بود ؟
لوکا دیگه هم خونهمونم نمیاد انگار ما رو فراموش کردن !
چه بهتر !
دستی رو گونه هام کشیدم که دیدم اشکام روی گونه هام روونه شدن !
اشکام انگار تمومی نداشت اصلا انگار قرار نبود که اشکام تموم بشن !
روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو روی هم گذاشتم ...
و تاریکی...
از زبان آدرین: Adrin
یه لیوان مشروب رو ریختم و لیوان رو ور داشتم و یهو سر کشیدم که گلوم سوخت !
لبخندی زدم و یاد اون روزا افتادم...
در اصل من از رز و میلن خواسته بودم که یه دختر پاک و مظلوم و ساده برام پیدا کنن که مرینت رو برام پیدا کردن!
تو این دنیا دختری مثل مرینت کمه!
روزی که جرعت و حقیقت هم بازی کردیم لباساشو من براش خریده بودم و اونو پوشیده بود !
مرینت زیبایی خواستی داره که هر کسی توی این دنیا نداره و اگه هم داشته باشه عمل کرده !
یه لیوان مشروب دیگه هم ریختم و سر کشیدم که گلوم دوباره سوخت !
آیفون خونه به صدا در اومد و رفتم طرف آیفون بدون اینکه ببینم کیه در رو باز کردم که قیافه ی مرینت رو دیدم!
باورم نمیشه که مرینت رو دارم میبینم!
من:مرینت منو بخشیدی؟
مرینت:چی چیو مرین..آهان آره !
من:جوابت مثبته؟
مرینت:آره!
با تعجب بهش نگاه کردم !
و محکم بغلش کردم و عمیق موهاش رو بو کردم !
مرینت داخل خونه اومد مرینت میخواست من رو ببوسه که دیدم لایلا هست !
یعنی چی ؟
لایلا رو هول دادم عقب!
نفس نفس میزدم یعنی تمام این مدت لایلا رو مرینت میدیدم؟
با عصبانیت رو به لایلا رفتمو گفتم:
من:تو اینجا چیکار میکنی؟
لایلا:آدرین...
من:برو گمشو بیروننن !
لایلا از خونه بیرون رفت و روی کاناپه نشستم !
نفس نفس میزدم !
از روی کاناپه با زور بلند شدم و رفتم طبقه ی بالا و در اتاقمو باز کردم که بوی مرینت به مشامم خورد چرا هرجا میرم منو ول نمیکنه؟
روی تخت دراز وشبدم و چشمام رو بستم...
تاریکی...
از زبان مرینت: Marinette
از خواب بلند شدم و گوشیمو ور داشتم که دیدم ساعت 12ظهر هست و 10تا میسکال از آلیا داشتم !
به آلیا زنگ زدم که صداش پیچید توی گوشم:
آلیا:سلام خوبی؟
من:خوبم مرسی کار داشتی؟
آلیا:آره میخواستم بگم که کی میای پاریس؟
من:نمیدونم معلوم نیست بیام پاریس!
آلیا:پس دانشگاه چی میشه؟
من:نمیدونم فعلا هیچی معلوم نیست !
آلیا:آهان باشه کار نداری؟
من:نه خداحافظ!
آلیا:بای
آلیا عجیب بود برای یه سوال مسخره 10تا میسکال گرفته باشه!
از فکرش اومدم بیرون و رفتم سرویس بهداشتی و دست و صورتمو شستم و از اتاق زدم بیرون و به مامان و بابا صبحبخیری گفتم و رفتم داخل آشپزخونه و یه دونه ماکرون خوردم و رفتم داخل اتاق!
در اتاقم به صدا در اومد و راکان(بچهی همسایمون)امود داخل و با لحن بچهگونهاش رو به من گفت:
راکان:آجی مرینت یکی اومده انقدر پولداره ماشینش فراری هست!
به امید اینکه آدرین هست بدو بدو رفتم بیرون و در حیاط رو باز کردم که ...
پایان...
پارت بعدی 125کامنت و 55لایک