you will back 📍 P10 📍

bahar:) bahar:) bahar:) · 1402/11/30 15:49 · خواندن 2 دقیقه

شرط : 30 تا لایک . 40 تا کام:)

 

برگشتم و دیدم که داره با چشمای خیس نگاهم میکنه.

خیلی دلم براش سوخت. دلم برای تموم شبایی که من گریه کردم و اون دلداریم داد سوخت.

ولی، دیگه نمیشد کاری کنم.

ببخشید .... جوجوی من...

گفتم : چیزی شده رئیس؟

دستمو ول کرد : تروخدا بهم نگو رئیس! حداقل بهم بگو آدرین.!

گفتم : آدرین. من .. خونه کار دارم .. مجبورم برم.

گفت:ببین. هیچ کاری باهات ندارم . قول میدم. فقط بگو، چرا منو نمیبخشی...؟!!!!

با عصبانیت گفتم: بخاطر چی نمیبخشمت ؟! همون عکس کوفتی! که زندگیمونو تباه کرد! من باید ولت میکردم. من باید ازت شاکی میبودم. اونوقت جنابالی منو ول کردی؟ بعد میگی چرا نمیبخشمت؟!!!!

گفت: کک..دوم عکس؟

گفتم .: ای خدا ! آدرین. باید به تموم خاطره هایی که داشتیم قسم بخورم این رابطه خراب شده. توهم اذیت میشی. ببخشید.

و رفتم.

چرا اونجوری باهاش حرف زدم؟

دیگه تموم شد......

از زبان آدرین:

بعد از اینکه مرینت باهام اونجوری حرف زد، روی زمین نشستم.

اون.... عوض شده. یا باید بگم من عوضش کردم.

حق داره. ولی از کدوم عکس حرف میزد؟!

یهووو

 

آگهی بازرگانی :

پایان آگهی.

بریم برا بقیش:

یهو صدای بلندی شنیدم.

سرمو چرخوندم  و بدن خونی مرینت رو وسط خیابون دیدم.

چی شد؟! یهو چی شد؟!

دویدم و دیدم کاملا خونیه.

مردم جمع شده بودن و جیغ داد میکردن. 

کتمو در آوردم و دور مرینت چرخوندم .

بلندش کردم و بدو بدو  رفتم بیمارستان.

نمیتونستم اشکامو پاک کنم.

فقط حواسم به مرینت بود. 

چرا داشت خاطراتمون از جلو چشمم رد میشد؟!

 

اگه، منو تنها میذاشت چی؟!

 

 

 

 

خببب تموم شد..

دوست داشتم طولانی ترش کنم ولی بالاخره باید جای حساس تموم شه:)

باییی

لایک و کامنت دیگهههههه...

 

واکنش من وقتی بی اعتنا رد میشی:

 

باییی باییییی