ازدواج اجباری 66#

Panis Panis Panis · 1402/11/30 11:36 · خواندن 2 دقیقه

🙂

و بهم نگاه كرد بهش لبخندي زدم انم جوابمو دادو دستمو محكمتر فشار داد و راه افتاديم طرف ماشين كامران دستمو ول نميكرد خودمم علاقه نداشتم دستمو از دستش در بيارم در جلورو واسم باز كرد و منتظر موند سوار شم بعد يه ماه اولين باري بود كه بهش رو ميدادم اونم سركيف شده بود الان تو ماه 4 بارداري بودم كامران دستمو گرفت و زير دست خودش رو دنده گذاشت و با انگشتام بازي ميكرد ولي هنوزم ميتونستم بفهمم ناراحته از رفتن عزيزاش واسه اينكه ازون حالت درش بيارم بالحن شادي بهش گفتم -كامران؟ -جونم؟ -مياي بريم سونو؟ -الان؟ خنديدم و گفتم -الان كه نميشه ما نوبت نگرفتيم فردا بريم -باشه زن بزن وقت بگير با يه لحن باحالي گفتم -واااااي،به نظرتو بچه دختره يا پسر؟ كامران كه با ديدن روحيه من شاد شده ولخندي زدو گفت -هرچي باشه فقط سالم باشه سرمو تكون دادم و گفتم -خوب اون كه اره ولي اخه واسه تو فرق نداره بچت پسر باشه يا دختر/؟ برگشت طرفم و گفت -من دوست دارم بچم يه دختر خوشگل و ماماني مثل مامانش باشه لبخندي بهش زدم و گفتم -ولي من دوست دارم بچم پسر باشه اسمش دوست دارم بذار ارش با تعجب گفت -ارش؟ -اوهوم چرا تعجب كردي؟ -اخه نه به اسم من ربط داره نه به اسم تو چي شده اسم ارش و دوست داري؟ -ميدوني از بچگي دوست داشتم هروقت بچه دار شدم اسم بچمو بذارم ارش سرشو تكون داد وگفت -ولي من دوست دارم اگه دختر بود اسمشو بذارم كامليا -اسم قشنگيه كامل برگشتم طرفش و گفتم -پس اگه پسر شد ميذاريمش ارش و اگه دختر شد ميذاريمش كامليا -اوهوم فكر خوبيه حالا فردا مشخص ميشه لبخندي زدم و سرمو به سمت خيابون برگردوندم و به بيرون خيره شدم بهار؟ -هوم؟ -منو ميبخشي؟به خدا رفتار اون روزم دست خودم نيست،ديوونه ميشم وقتي بفهمم يكي به چيزي كه گفتم عمل نكنه بعد مثل بچه هاي مظلوم گفت -هوم،ميبخشيم؟ با خودم فكر كردم اره ميبخشمت تقصير منم بود واسه همي با لبخند برگشتم طرفش و با لحن بچه گونه اي گفتم -به شرطي ميبخشمت كه ديگه من و نزنيم خنده اي كردو دستمو بوسيد و گفت ........