stay with me p2
بعد قرنها
آلیا: باشه
مرینت: خداحافظ
آلیا: بای
بعد صحبت با آلیا به اتاقم رفتم تا یکمی طراحی کنم. پشت میز صورتیام نشستم و مشغول طراحی شدم. واقعا خوشگل شده. سرم رو گذاشتم روی میز و خوابم برد.
از زبان آدرین:
خیلی خسته شده بودم پس به خاله سابین گفتم: خاله من خیلی خستهام گجا میتونم اشتراحت کنم؟
سابین:لوکا به آدرین اتاقش رو نشون بده
لوکا : چشم
من هم دنبال لوکا به طبقه بالا رفتم. طبقه بالا ففقط دوتا اتاق داشت اتاق من و اتاق مری. داخل اتاق رفتم تم طوسی داشت و تقریبا با سلیقه من جور بود. یه پنجره بزرگ هم داشت که به تراس بزرگی باز میشد و میشد تراس اتاق مرینت و حیاط پشتی رو دید.روی تختم دراز کشیدم و به سقف زل زدم. تصمیم گرفتم پیش مری برم پس بلند شدم و به سمت اتاقش رفتم. در زدم و درو باز کردم. دیدم سرش رو گذاشته روی میز و خوابید. آروم بلندش کردم و گذاشتمش رو تختش.میخواستم از اتاق برم بیرون که
چشمم به طرحها مرینت افتاد. واقعا قشنگ بودن. روی صندلی نشستم و با مداد تغییراتی توی طرحها ایجاد کردم. بلند شدم و ناخودآکاه به سمت مری رفتم و بوسهای به گونش زدم ( بچم عاشق شده)و از اتاق بیرون رفتم.به اتاق خودم رفتم. روی تختم دراز کشیدم و به خواب رفتم.
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه.
لایک و کامنت یادتون نره🤭
«راستی بنظرتون فیلیکس رو وارد داستان کنم یا نه »