stay with me p2

𝕖𝕝𝕟𝕒𝕫 𝕖𝕝𝕟𝕒𝕫 𝕖𝕝𝕟𝕒𝕫 · 1402/11/28 16:54 · خواندن 1 دقیقه

بعد قرن‌ها 

آلیا: باشه

مرینت: خداحافظ

آلیا: بای

بعد صحبت با آلیا به اتاقم رفتم تا یکمی طراحی کنم. پشت میز صورتی‌ام نشستم و مشغول طراحی شدم. واقعا خوشگل شده. سرم رو گذاشتم روی میز و خوابم برد.

از زبان آدرین:

خیلی خسته شده بودم پس به خاله سابین گفتم: خاله من خیلی خسته‌ام گجا می‌تونم اشتراحت کنم؟

سابین:لوکا به آدرین اتاقش رو نشون بده 

لوکا : چشم

من هم دنبال لوکا به طبقه بالا رفتم. طبقه بالا ففقط دوتا اتاق داشت اتاق من و اتاق مری. داخل اتاق رفتم تم طوسی داشت و تقریبا با سلیقه من جور بود. یه پنجره بزرگ هم داشت که به تراس بزرگی باز می‌شد و می‌شد تراس اتاق مرینت و حیاط پشتی رو دید.روی تختم دراز کشیدم و به سقف زل زدم. تصمیم گرفتم پیش مری برم پس بلند شدم و به سمت اتاقش رفتم. در زدم و درو باز کردم. دیدم سرش رو گذاشته روی میز و خوابید. آروم بلندش کردم و گذاشتمش رو تختش.می‌خواستم از اتاق برم بیرون که 

 

 

 

 

 

 

 

چشمم به طرح‌ها مرینت افتاد. واقعا قشنگ بودن. روی صندلی نشستم و با مداد تغییراتی توی طرح‌ها ایجاد کردم‌. بلند شدم و ناخودآکاه به سمت مری رفتم ‌و بوسه‌ای به گونش زدم ( بچم عاشق شده)و از اتاق بیرون رفتم.به اتاق خودم رفتم. روی تختم دراز کشیدم و به خواب رفتم.

 

 

 

 

 

 

خب امیدوارم خوشتون اومده باشه.

لایک و کامنت یادتون نره🤭

 

 «راستی بنظرتون فیلیکس رو وارد داستان کنم یا نه »