افسار گسیخته

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/11/21 00:34 · خواندن 2 دقیقه

تک پارتی 

 

این ماجرا مال حدود... یه لحظه صبر کن... حدود ۱۶ سال پیشه. سال ۲۰۰۸...

... توی شهر آلبوکرکی، ایالت نیومکزیکو، یه شیمیدان میانسال زندگی میکرد که خب، اگه بخوایم رُک بگیم، اصلاً از زندگیش راضی نبود. 

زمانی که این شیمیدان جوون بوده، با کمک دوست دختر سابقش، و یکی از هم دانشگاهی هاش، یه شرکت تحقیقاتی رو پایه گذاری می‌کنه. اما اوضاع خوب پیش نمیره، شیمیدان با دوست دخترش بهم میزنه و بخاطر اختلاف هایی که با اون دو تا پیدا کرده بود، سهم خودش در اون شرکت رو به مبلغ خیلی پایینی میفروشه...

البته، اون به عنوان یک شیمیدان با استعداد و مبتکر، بی کار نموند و در یک دبیرستان در سمت معلم شیمی مشغول به کار شد. 

شیمیدان زحمت کش قصه ما، متأسفانه همیشهٔ خدا بی پول بود. اون به سختی میتونست خرج زندگی خودش، همسرش و پسر نوجوونش _ که مبتلا به فلج مغزی بود _ رو در بیاره. به همین خاطر وقت اضافه خودش رو به کار در یک کارواش اختصاص داد تا بتونه از پس هزینه های سرسام آور زندگی بر بیاد. 

در طی این سال ها، شرکتی که این شیمیدان با دوست های سابقش پایه گذاری کرده بود، روز به روز رشد کرد. نه تنها اعتبار علمیش زیاد شد، بلکه قیمت سهامش هم گسترش پیدا کرد. در حالی که دوست هاش، سهم اون رو در بنیان گذاری شرکت نادیده گرفتن...

توی این اوضاع سخت، همسر این شیمیدان به طور ناخواسته ازش حامله شد. 

ولی شیمیدان ناراحت نبود؛ اتفاقاً خوشحال بود که قراره صاحب یه دختر کوچولو بشه. اما یه مشکلی وجود داشت...

... شیمیدان ما، توی روز تولد ۵۰ سالگیش، میفهمه که به سرطان ریه دچار شده. سرطانش خیلی پیشرفت کرده و امکان درمانش فوق‌العاده پایینه... اون هر لحظه ممکن بود یک شب بخوابه، و دیگه هرگز بلند نشه... 

ولی خب، اگه بمیره چی به سر خانواده اش میاد؟ همسر، پسر و دختر کوچیکش قراره چطور بعد از اون زندگی کنن؟ با کدوم پول؟ 

سال ها فشاری که به روح و روان شیمیدان لطمه زده بود، کم کم به شکل یک زخم عفونی خطرناک در اومد... شکست عاطفی، شکست حرفه ای، شکست مالی و ... باعث شد که شیمیدان ما افسار گسیخته بشه. 

و وقتی که یک روز توی اخبار خبر دستگیری یک باند مواد مخدر رو دید، یک ایده به ذهنش خطور کرد: با استفاده از استعدادش، برای خانوادش پول در بیاره تا بعد از مرگش هم اون ها زندگی راحتی داشته باشن، و هم بهش افتخار کنن. 

و بنابراین، شیمیدان ما با کمک یکی از شاگرد های قدیمش، وارد تجارت تولید کریستال شد...

 

 

 

 

 

پایان ⁦◉