love = death☠️ p3🖤

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/11/17 18:06 · خواندن 5 دقیقه

بچه ها به جان خودم وقت نکردم پارت بدم لطفا ناراحت نشید و حمایت کنید تا برای پارت دادن انگیزه بگیرم 😅 

 

....................................................................

فردا صبح از زبان لیلیا 

صبح از خواب بلند شدم ابی به دست و صورتم زدم

لباس کارم رو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون

ارینا بهم به دستمال داد و گفت شیشه هارو تمیز کنم

منم شروع کردم به دستمال کردن شیشه ها و حواسم

بود پرده رو زیادی کنار نزنم تا آفتاب نیاد داد

به منظره ی بیرون نگاهی انداختم تا صدتاها متر دورتر چیزی جز درخت و گل دیده نمی‌شد و جلوی عمارت یه قبرستان نسبتا بزرگ با قبر های سیاه

و طرح دندون نیش بود احتمالا اینا همون افرادی 

هستند که توی حمله ی ادما کشته شدن

تو همین فکرا بودم که حس کردم زیره پام خالی شد

چشمام رو بستم و خودم رو برای مردن آماده کردم

اما وقتی چشمام رو باز کردم داخل عمارت بودم

دراکو: حالتون خوبه ؟ 

من : بله فکرکنم افتادم

دراکو: بیشتر حواستون رو جمع کنید 

من: چشم خیلی ممنون

کمی از دراکو فاصله گرفتم و دوباره مشغول تمیز کردن پنجره ها شدم اونقدرا که میگن از آدما بدش نمیاد

و برعکس احتمالا خیلی هم مهربونه اما خب فعلا ما که ازش روی خوش خیلی کم دیدیم

آرینا: سلام

من: سلام قربان

آرینا: کار چطور پیش میره ؟ 

من : عالی فقط نزدیک بود کتلت بشم

آرینا خنده ای کرد و گفت: چرا نشدی ؟ 

من : ارباب دراکو کمکم کرد

آرینا: چه جالب پس اونقدرا هم سنگدل نیست

رادلی: کی پشت داداش من حرف زد ؟ 

سرمون رو به سمت رادلی برگردوندیم 

من : هیچکس ( با خنده) 

رادلی: خوبه میبینیم که باهم کنار میاین حالا برید سرکار زود 

آرینا: الان ادای دراکو رو در آوردی ؟

رادلی : اره

همگی از هم جدا شدیم و رفتیم سرکارمون کمی بعد

حس کردم چیزی شونه ام رو لمس کرد سرم رو برگردونم و فیورا رو پشت سرم دیدم

من : کاری داشتی ؟ 

فیورا: خوب گوش بده اینجا همه به حرف من گوش میدن و تا نگفتم کسی ابم نمیخوره بیخود هم خودتو واسه ارباب شیرین نکن ( میراکلور ها یا کی افتادید؟)

من : آها صحیح تموم شد ؟ خیلی تاثیر گذار بود

فیورا: احمق

پوفی کشید و به سمت دیگه ای رفت خدا نده از این خود شیرینا فکر میکنن همه مثل خودشون هستن

منم پوفی کشیدم و به سمت آشپزخونه رفتم

و دستام رو شستم تا در آشپزی کمک کنم

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

چند ساعت بعد...

وقت ناهار شده بود و همگی دست از کار کشیدیم

و به سمت سالن غذاخوری رفتیم و سره یک میز نشستم فکر نکنم من بتونم غذای خون اشاما رو بخورم اما به مواد غذاییش میخورد قابل خوردن باشه

رادلی: نوش جان همگی

آرینا ضربه ای به شونم زد و گفت: توهم میتونی بخوری زودباش دیگه

کمی از غذا رو داخل دهنم گذاشتم و شروع کردم به خوردن طعم خیلی خوبی داشت و واقعاً دوستش داشتم همگی مشغول غذا خوردن بودیم

هیچکس حرفی نمیزد و کاری جز غذا خوردن انجام نمیداد

بعد غذا ظرف هارو جمع کردیم و همگی با کمک هم ظرف هارو شستیم

آرینا: وقت استراحته بچه ها همگی خسته نباشید

همگی به سمتی رفتن و پراکنده شدن

اما من نمی‌دونستم باید چیکار کنم یا کجا برم

آرینا: دنبالم بیا من یه جای عالی میشناسم برای استراحت

من : نه ممنون می‌خوام برم به جنگل

آرینا: مطمئنی اگه مردم ترو ببین چی ؟ 

من : حواسم هست لطفا به کسی چیزی نگو

آرینا: باشه

به سمت بیرون عمارت رفتم و از اونجا خارج شدم و به سرعت رفتم داخل جنگل کمی توی جنگل کشت زدم

ناشناس: سلام

سرم رو برگردوندم و پسری رو پشت سرم دیدم

و به سرعت فرار کردم و به داخل عمارت رفتم

نباید به کسی چیزی بگم وگرنه دراکو منو می‌کشه

فیورا: جایی بودی ؟ 

من : نه داشتم اطراف عمارت قدم میزدم

فیورا: باشه باشه

آرینا: سلام لیلیا

به سرعت به سمت ارینا رفتم و از فیورا دور شدم

اگه اون پاچه خوار بفهمه یه ادم منو دیده کارم تمومه

آرینا: حالت خوبه اتفاقی که نیوفتاد ؟ 

من : نه بابا مثلا چی بشه ( با صدای لرزون)

آرینا: خوبه حالا بیا بریم سره کار

من : اومدم

_________________________________________

آخر شب.....

تو جنگل سرگردون شدم صدای زوزه گرگا تنم رو میلرزونه اخه چرا حواسم رو جمع نکردم شاید الان اینجا نبودم دوباره اون پسر دیدم که داره دنبالم می‌کنه هرجای جنگل که رفتم بود

پسر: راه فراری نداری من همجا دنبالت میام

جیغی کشیدم و با سرعت بیشتری فرار کردم

اما ناگهان دراکو رو دیدم که داری از توی آتش رد میشه

دراکو: همش تقصیره توعه نباید اعتماد میکردی 

( با عصبانیت) 

 پسر دوباره اومد جلوم و منو گرفت

پسر: کمک بزرگی کردی حالا بیا بریم به روستا

( با مهربونی)

پسر چیزی روی دهنم گذاشت و................. 

###################################

 

خوب بچه‌ها امیدوارم خوشتون اومده باشه شرمنده اگه کوتاه بود از پارت‌های بعد قرار داستان جالب‌تر بشه و اینکه بگم این رمان ۲ فصله اگه حمایت کنین خیلی زودتر پارت می‌ذارم و انرژی می‌گیرم بابت حمایت هاتون ❤️ 

لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده ❤️ دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜