The days after you p1

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/11/13 20:50 · خواندن 2 دقیقه

....

از زبون اما=E

E:صبح از خواب بیدار شدم و به سمت پنجره رفتم هوا ابری بود آسمون هم دلش مثل من گرفته بود میخواستم گریه کنم اما من به خودم قول داده بودم که دیگه گریه نکنم به سمت حموم رفتم و یه دوش آب گرم گرفتم که باعث شد سرحال بشم لباس هام رو پوشیدم و موهام رو خشک کردم موهام نسبت به چهار سال پیش خیلی بلند تر شده بودن....از اتاقم بیرون اومدم حدودا چهار ساله که اومدم نیویورک و فرانسه رو برای همیشه ترک کردم توی این مدت لارا خیلی بهم کمک کرد لارا هم کلاسیم و دوست صمیمیه منه از وقتی که وارد مدرسه شدم با لارا دوست شدم تا الان حتی زمانی که اومدم نیویورک به خاطر من به نیویورک اومد تا تنها نباشم؛خیلی با قبلن ام فرق کردم آخر هفته قراره من و لارا به خونه مادر بزرگم بریم،مامان امیلی خیلی مهربونه شاید آخر هفته من و لارا پیشش بمونیم؛از خونه اومدم بیرون و به کافه نزدیک خونه رفتم که بعد از چند دقیقه......

از زبون جک=J

J:امروز هوا ابری بود.خیلی هوای ابری رو دوست داشتم لباسام رو پوشیدم و از خونه رفتم بیرون و به سمت کافه ایی که همیشه من و اما به اونجا میریم رفتم مطمئنم الان اما به اونجا رفته چون معمولا برای خوردن قهوه به اونجا میره بعد از بیست دقیقه به کافه رسیدم که اما رو دیدم که روی صندلی نشسته بود که کنار پنجره بود و داشت به بیرون نگاه می‌کرد یکدفعه صدای رعد و برق اومد قطرات بارون به شیشه کافه می‌خورد به نزدیک اما رفتم و گفتم....

مکالمهEوJ

J:سلام عزیزم

E:س....سلام جک تو اینجا چیکار میتونی 

J:مطمئن بودم که به اینجا میای برای همین اومدم خب چیزی سفارش دادی

E:نه تازه میخواستم سفارش بدم که تو اومدی 

J:خب چی میخوری 

E:قهوه تلخ

J:خب پس منم قهوه میخورم 

از زبون راوی:جک روی صندلی که روبه روی اما بود میشینه و به گارسون میگه که براشون دو تا قهوه تلخ بیاره.....

J:اما

E:بله

J:نظرت چیه بعد از اینکه قهوه ات رو خوردی بریم بیرون 

E:باشه بریم......

از زبون مرینت=M

M:........

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خب 

چطور بود 

اگر خوشتون اومد این پارت رو بترکونین تا پارت بعدی رو بزارم