پری دریایی من 🧜🏻♀️ p12
سلام 🌹
ببخشید دیر شد 🙏🏻
ادامه 👇🏻
بعد از جشن
از زبان مرینت
بعد از مهمونی رفتم اتاقم که بابا اومد
م: سلام پدر
ت: سلام عزیزم. یادم رفته بود ازت بپرسم که چرا موهات کوتاه شده؟
م(با لکنت): مو..ها..ی م...ن؟ ام. خب وقتی فرار می کردم مجبور شدم مو هامو کوتاه کنم اگه کوتاه نمکردم تا حالا کشته شده بودم و اینکه هر نقشه ای بی نقص نیس.
ت: خب اره راست میگی؛ باشه اگه کاری داشتی بهم بگو من میرم بخوابم.
م: باشه خیلی ممنون
ت: خاهش میکنم. شب بخیر
م: شب شما هم بخیر
بعد از اینکه رفت نشستم و داشتم فکر میکردم.
واقعا نمیدونم چرا این پسره آدرین و آلیا منو نجات دادند ولی بازم ازشون ممنونم واقعا نمیدونم چجوری میتونم جبران کنم.
اونا الان به خاطر من توی دردسر افتادند حتما پدر آدرین خیلی خیلی عصبانیه.
از زبان آدرین
بعد از اینکه مرینت رفت با آلیا به قصر برگشتیم و منم رفتم اتاقم تا بخوابم.
صبح روز بعد
بلند شدم و از اتاقم بیرون اومدم و به سالن غذا خوری رفتم و روی صندلی نشستم که پدرم هم اومد.
آ: سلام پدر صبحتون بخیر
گ: سلام
گ (با لحن سرد): امروز رفتم تا اون خدمت کار ببینم ولی نبود.
آ: کدوم خدمتکار؟!
گ: جدید
وای نه منظورش مرینته
آ: ام.. اوه اونو میگی خب منم نمیدونم کجاس
گ: باشع اگه دیدیش بگو بیاد اتاقم
آ: چشم
و بعد بلند شدو رفت منم دنبالش رفتم که دیدم رفت همون اتاقی که مرینت اون جا بود
خواستم جلوشو بگیرم که دیگه دیر شده بود. وقتی دید پری دریایی یا همون مرینت نیس خیلی عصبانی شده بود.
گ(با عصبانیت و با داد) : پس اون پری دریایی کجاس؟
زود قایم شدم. دیدم اومد بیرون و رفت.
اگه بفهمه من نجاتش دادم چی؟ خدا خودت کمک کن.
تو همین فکرا بودم که آلیا اومد
آل: ام سلام
آ: چه سلامی؟ بدبخت شدیم پدر همین الان از اون اتاقی که مرینت توش بود بیرون اومد
آل: چی؟؟
آ: و امروز داشت دنبال مرینت میگشت منظورم وقتی مرینت خدمتکار بود
ال: حالا چیکار کنیم؟
آ: هیچی باید منتظر یک تنبیه بزرگ باشیم
آل: چی داری میگی؟
آ: نگران نباش تو تو دردسر نمیفتی
سر میز ناهار
گ: تو اونو نجات دادی؟
آ: کی رو؟
گ: خودت خوب میدونی
آ: من منظور شما رو متوجه نمیشم
گ: خیلی خوب متوجه میشی پس جواب منو بده تو اونو نجات دادی؟
آ:.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲۷۳۱ کاراکتر
لایک و کامنت یادتون نره❤
بای👋🏻