پری دریایی من 🧜🏻‍♀️ p11

𝒜.ℛ 𝒜.ℛ 𝒜.ℛ · 1402/11/07 18:02 · خواندن 2 دقیقه

سلام عزیزان 💃🏻

من با پارت جدید برگشتم 💃🏻🧡

ادامه

 

پریدم تو آب و رفتم پیش پدرم و بقیه. 

وقتی پری دریایی ها منو دیدن خیلی خوشحال بودن و از طرفی تعجب کرده بودند. 

که پدرم با اما (خواهر مرینت) از قلعه بیرون اومد. 

اما با دیدن من اومد تو بغلم و گفت

اما: آبجی گلم کجا بودی؟ فکر کردم دیگه مردی و رفتی پیش مادر

مرینت: نه من نمردم من الان پیشتم 

پدرم با دیدن من اومد سمتم و منو تو آغوشش گرفت. 

از وقتی مامان مرده بود پدرم عوض. شده بود و از اون موقع تا حالا منو بغل نکرده بود. 

شوکه شده بودم و از طرفی خوشحال بودم که پدرم بعد از این مدت ها منو تو آغوش گرمش گرفته و منو نوازش میکنه. 

مرینت: دلم براتون تنگ شده بود 

تام: منم همینطور دخترم. توی این دوروز کجا بودی؟(بچه ها فکر کنم مرینت دو روز تو خشکی بود دیگه اره؟!) 

مرینت: منو یه آدمی گرفته بود 

تام: چی؟ پس چجوری فرار کردی؟ 

میدونستم اگه بگم یه آدم منو نجات داده خیلی عصبانی میشد چون اصلا به آدما اعتماد نداره برای همین گفتم

مرینت: پری دریایی مادر بهم یه قدرتی داد و تونستم با کمک اون فرار کنم، همین. 

تام: پری دریایی مادر!؟ حالا چه قدرتی داده؟ 

مرینت: زیادم مهم نیس آخ میدونی این قدرت بیشتر تو خشکی به دردم میخوره و من دیگه قرار نیس به خشکی برم

تام: پس که اینطور. ببینم دوس نداری به مناسبت اینکه فرار کردی جشن بگیریم 

مرینت: عالی میشه 

تام: پس امشب یه جشن داریم. همه هم دعوت هستن

بعد از اینکه با همه احوال پرسی کردم و به یوال هاشون جواب دادم رفتم به اتاقم که اما اومد داخل اتاق 

مرینت: کاری داری؟ 

اما: تو دروغ گفتی

مرینت: چی رو؟ 

اما: اینکه خودت به تنهایی فرار کردی. چشمات همه چی رو مشخص میکنه و اینو بدون من خواهرتم درموردت خیلی چیز ها میدونم

مرینت: خب چی بگم اره من دروغ گفتم اگه به پدر میگفتم میدونی چی میشد؟  

اما: همه چی رو واسم تعریف کن. قول میدم به کسی نگم

مرینت: باشه آبجی کوچولو 

اما: آبجی کوچولو صدام نزن اون موقع احساس بچه بودن میکنم. مثلا من ۱۶ سالمه 

مرینت: باشه

و بعد شروع کردم به تعریف کردنِ اتفاقاتی که بیرون از آب افتاد. همه چی رو بهش گفتم حتی خواب هایی که دیدم.

اما: پس با چند ادم اشنا شدی؟ باشه به کسی نمیگم. ولی وقتی به سطح دریا رفتی میشه منم با خودت ببری دلم میخواد انسان ها رو ببینم. 

مرینت: باشه میبرمت 

 توی اتاق بودیم که پدر اومد

تام: بچه ها نمیخواید بیاید جشن

مرینت و اما: اومدیم....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

۲۳۵۱ کاراکتر 

امیدوارم خوشتون اومده باشه🥰💙

لایک و کامنت یادتون نره 🌹❤

 

بوس بوس بای بای 😘👋🏻