بازی عشق p²³
ممنون آیدا جان که بهم کمک کردی تا حالم خوب بشه این پارت به افتخار توو برو ادامه....
_درد داره رونا
+کجات؟چی شده کوکی
_قلبم..قلبم خیلی درد میکنه
+جونگ کوکا داری شوخی میکنی دیگه
_به نظرت من پدر خوبی میشم.
جونگ کوک که دختر رو که تو بغلش دراز کشیده بود روی تخت به خودش بیشتر فشار داد و گفت
رونا با حرف جونگ کوک خون توی رگ هاش از حرکت ایستاد و شوکه شده سرش رو که توی بغل جونگ کوک بود بالا آورد و به صورت جونگ کوک نگاه کرد و با استرس توی صداش گفت:
+ت..ت..و
_میدونم ... همه چیو میدونم رونا
+یعنی
_به نظرت بابای خوبی میشم؟
رونا از حرف ناگهانی جونگ کوک خنده ای کرد و بیشتر خودش رو توی بغل تنها فرد زندگیش فشار داد.
لبخندی زد و با لحن گرم و محبت آمیزی گفت:
+مطمئنم تو بهترین بابای کوچولوی دنیا میشی
جونگ کوک از حرف رونا خوشحال شد و خنده ای کرد و بعد اخمی کرد و با حالت و لحن حق به جانبی گفت:
_بابا کوچولو ؟؟
+اره .. یادت نره تو فقد ۱۶ سالته
_هیییییی
+چیه خوب تازه بچه دنیا بیاد تو ۱۷ سالت میشه ... نمی شی بابا کوچولو
_ایشششش
جونگ کوچکترین رونا رو بالا زد و دستش رو گذاشت روی شکم رونا و گفت :
-تکون خورد
+یااا جونگ کوک چرت نگو هنوز زوده
-نه واقعا تکون خورد
رونا تیشرتش رو پایین کشید و با اخم به جونگ کوک نگاه کرد و گفت :
+هنوز جنسیتش معلوم نیست دوما اگه تکون بخوره منم حسش میکنم سوم هنوز دوروزشه:/
جونگ کوک تیشرت ا.ت رو دوباره بالا داد
-تو باور نکن ولی تکون خورد
رونا بهش چش غره ای رفت و از رو تخت بلند شد
+دیوونه
جونگ کوک مچ دستش رو گرفت و سرجاش برگردوند
-نه ماه آره ؟
رونا سرش رو تکون داد و لبخند زورکی نثار جونگ کوک کرد.
-این کوچولو منو نه ماه تحریم کرد
رونا با فهمیدن منظور جمله جونگ کوک خندید.و اخمی کرد و گفت :
+منحرف بدبخت.
جونگ کوک رونارو روی تخت خوابوند و سرشو پایین برد و تو تیشرت رونا کرد.
+ هییییی داری چیکار میکنی ؟
جونگ کوک رو شکم تخت رونا رو بوسید .
رونا با حرکت جونگ کوک تکونی خورد و گفت:
+یااااا بیا بیرون... با تو ام
-من دارم با بچم بازی میکنم
+یاااا شکمه منه ها قلقلکم میاد .
رونا بلند خندید ولی جونگ کوک به بوسیدنش ادامه داد.
جونگ کوک سرشو بیرون اورد .
چرخید و ا.ت رو رو شکمش نشوند .
-واقعا نه ماه ؟
+آره
-خیلی زیاده
دستشو رو شکم ا.ت گذاشت و اخم الکی کرد و گفت :
-خیلی نامردی از الان برنامه ریزی کردی مامانو ازم بگیری
+حسود دیوونه
هر دوتاشون خندیدن . ا.ت خم شد و لباشو روی لبای جونگ کوک گذاشت و بوسه عاشقانه ای رو شروع کردن .
صبح با نوری که به چشماش میخورد بیدار شد که دید نمیتونه تکون بخوره بر گشت و با چهره ی قرق در خواب جونگ کوک مواجه شد
لبخندی به کیوتیش زد و برگشت و دستش رو توی موهای جونگ کوک فرو کرد .
جونگ کوک با کار رونا ناگهان از خواب پرید و سیخ روی تخت به حالت نشسته وایساد و با چشمای نیمه باز که یکیش بسته بود و موهاش که حالت گرفته بود گفت :
_چ.. یشده.. بچه امد دنیا
رونا اول از حرکت جونگ کوک شکه شد و بعد با حرف جونگ کوک پخی زد زیر خنده.
جونگ کوک دستش رو برد و اب دهنش رو پا ک کرد و سعی کرد موقعیت رو بفهمه که دید روی تخت نشسته بود و با رونایی که داشت از خنده بش میکرد روبه رو بود .
جونگ کوک به حالت گریه درامدو با حالت بچه گونه ای گفت :
_سکته کردمممم
+چی شد دیگه ... خداااا بچه .. جررررر
رونا دوباره شروع کرد به خندیدن و این جونگ کوک بود که پوکر فیس به رونا نگاه میکرد.
+میخوایم کجا بریم؟
_دکتر
+واسه چی
_تو
+من؟ ... من چرا؟
_کم حرف بزن و بیا دنبالم کوتوله
+یاااااا به من نگو کوتوله
_باشه مامان کوچولو
+وااااااااااااای
جونگ کوک در سمت کمکی ماشین رو برای رونا باز کرد و رونا رو توی ماشین گذاشت و خودش سوار شد و به سمت مطب دکتر حرکت کرد .
_سلام .. خانم دکتر هستن .
منشی بلند شدم و به نشانه ی احترام خم شد و گفت ؛
×بله داخلن
_ممنون.
جونگ کوک دست رونا رو گرفت و به طرف اتاق دکتر کیم رفتن .
=سلام آقای جئون ... خوش امدین ... لطفا بشینید.
جونگ کوک و رونا روی مبل روبه روی دکتر کیم نشستن .
=خوب .. مشکلی پیش آمده.
_امدیم یه چک سلامت کودک کنیم
دکتر کیم تعجب کرد و گفت :
=کودک ... بچه ی کی؟
_خودم
جونگ کوک گفت و با لبخند به رونا نگاه کرد
دکتر کیم که منظور جونگ کوک رو فهمید نگاهی به رونا کرد و با چشمای گرد شده با خودش گفت :
=خدایا دیگه نمیشه به نوجونا هم اعتماد کرد .
=لطفا بفرمایید
دکتر کیم از جاش بلند شد و به اتاقک پرده دار کنار اتاقش رفت و رونا هم دنبال خانم کیم راه افتاد .
رونا برگشت و نگاهی به جونگ کوک کرد و لبخندی زد که جونگ کوک متقابل بهش لبخند گرمی زد و از جاش بلند شد و به سمت رونا رفت و دستش رو گرفت و با خودش به سمت اتاقک بردش.
رونا روی تخت دراز کشید و جونگ کوک کنارش روی صندلی نشست.
دکتر دستگاه موس شکلش رو چند بار روی شکم رونا کشید تا جنین که اندازه ی یه عدسه رو پیدا کنه .
دکتر کیم خنده ای کرد و گفت:
=میخوای صدای قلبش رو بشنوی؟
خووووو لایک کامنت فراموش نشه