❤️P3 🎤The music of hearts

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/11/05 14:10 · خواندن 7 دقیقه

 

سلام علیکم بفرما ادامه مطلب لایک و کامنت فراموش نشه 

و دیدم که واریان داره با یه زنی دعوا میکنه احتمالا آون زن با ماشین بهش زده و گردن نگرفته

زن: من حواسم نبود چرا انقدر عصبانی میشید ( با ناز و عشوه گری) 

واریان: شما شکر میخوری وقتی حواست یه جا بند نمیشه میای پشت فرمون زدی ماشین منو داغون کردی

زن: خب من که عذرخواهی کردم الان مشکل چیه

 ( همچنان با ناز و عشوه گری) 

واریان : ببخشید شما ماشین  منو درست نمیکنه باید خسارت بدی

زن: چرا من مگه تقصیر منه ؟ شما درست رانندگی نمیکنی

واریان: خیلی پرویی تو چراغ قرمزو رد کردی کوبیدی به ماشین من بعد من درست رانندگی نکردم

زن: شما اصلا نمی‌دونید چطور باید با ی خانوم صحبت کنید حق ندارید به یه زن بی احترامی کنید

واریان: وقتی ادمه کم شعوری مثل تو باشه حقشه

زن : من خسارتی بابت کاری که نکردم نمیدم 

کمی جلوتر رفتم و دیدم که خون جلوی چشم واریان رو گرفته و از عصبانیت قرمز شده

واریان: که نمی پردازی ؟ ( با عصبانیت) 

به سمت زن رفت و گلوش رو محکم گرفت منم سریع به سمتش رفتم و میخواستم که جداش کنم

زن: ولم کن ازت شکایت میکنم ( درحال خفه شدن) 

من : واریان ولش کن یه ماشین انقدر ارزش نداره

واریان: هنوزم نمیخوای گندی که زدی رو جمع کنی ؟ 

زن: میدم تموم خسارت رو میدم

واریان گلوی زن رو ول کرد و کمی عقب رفت

زن دستش رو روی گلوش گذاشت و شروع کرد به سرفه کردن

من: بیا بریم تا بدتر گند نزدی

واریان: دقیقا من با چه کوفتی بیام ؟ 

من: خب من میرسونمت مگه خونه نمیرفتی

واریان: ممنون

واریان گوشیش رو بیرون اورد و به امداد خودرو زنگ زد تا ماشین رو به یه تعمیرات ماشین ببرن و خودش هم سوار ماشین من شد و به راه افتادیم

من : چرا گلوی طرف رو گرفتی مگه روانی شدی ؟ اگه ازت شکایت کنه میخوای چیکار کنی ؟ 

واریان: خب زنیکه خیلی پرو بود چراغ قرمز رد کرده به ماشین منم زده خورد و خمیر شده اینا اصلأ به جهنم گردن نمیگیره این غلطو کرده و مقصره

من : خب دیگه نباید سریع گلوی طرفو بگیری که

واریان: بگذریم

فکر کنم مخ واریان یکمی تاب داره

به خونه رسیدیم ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم و هردو به سمت واحد های خودمون رفتیم

دره خونه رو باز کردم و رفتم داخل لباسام رو عوض کردم و رفتم به حمام 

_________________________________________

بعد از حمام

بدنم و موهام رو خشک کردم و لباسام رو پوشیدم

گوشیم رو برداشتم و رفتم داخل تلگرام و دیدم پیتر

پیام داده و بهش زنگ زدم ( پیتر دوز پسر فلوراست) 

پیتر: سلام میخواستم یه چیزی بهت بگم

من : چیشده ؟ 

پیتر: بیا بهم بزنیم

با حرفش حس بدی گرفتم و بدنم سست شد

من : چرا

پیتر: خب کی میدونه که تو کی موفق میشی و میتونی به سطح خانواده من برسی منم نمیتونم تا ابد منتظر تو بمونم خیلی آدم های پولدار تری هستن که میتونم با اونا باشم و سطح خودمو بالا ببرم راستش تو الان که خواننده خیابونی محسوب میشی

هیچکس به درستی ترو نمیشناسه و هیچوقت نخواهد شناخت من وقتم رو برای بدبختی مثل تو تلف نمیکنم دیگه هیچوقت جایی نگو که با من بودی

 

تلفن قطع کرد بدنم سست شد و روی مبل افتادم

واقعاً باهام کات کرد ؟ منو مثل یه اشغال پرت کرد ؟ 

یعنی من انقدر بی ارزش بودم ؟ یا شایدم اون یه عوضیه که فقط به مادیات فکر میکنه امیدوارم یه روزی این بلا سر خودش بیاد

زانو هامو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن یه روز موفق میشم و اون روز که همه ی دنیا اسم منو

شنیده بودن و منو دوست داشتم این تویی که حسرت میخوری پیتر انیبال 

اشک هامو پاک کردم و رفتم به داخل اتاقم سرم رو روی بالشت گذاشتم و به فکر فرو رفتم و کم کم چشم هام سنگین شد و به خوابی عمیق فرو رفتم

_________________________________________

چند ساعت بعد....

از خواب بلند شدم موهام رو شونه زدم و یه لباس سیاه و چسب پوشیدم سوییچ ماشین رو برداشتم و 

به سمت یه نوشیدنی خوری راه افتادم ( همون جایی که م.شر+وب میخورن) 

کمی بعد رسیدم اونجا و از ماشین پیاده رفتم داخل مغازه و لحظه ای فکر کردم واریان رو اونجا دیدم اما اشتباه کردم به سمت میز سفارش رفتم

من : یه لیوان ود_کا لطفا

گارسون: الان میارم

یه لیوان برام ریخت و منم کل لیوان رو رفتم بالا

من : یکی دیگه

لیوان دوم روهم خوردم

من: یکی دیگه

گارسون: خانوم نمیتونید آنقدر زیاد بخورید براتون بد تموم میشه

من : شما پول میگیری منم نوشیدنی میخورم پس بهتره تو کاره هم دخالت نکنیم

لیوان هارو پشت سرهم میخوردم و حس کردم دارم مست میشم اما اهمیتی ندادم و بازم به خوردن نوشیدنی ادامه دادم و نزدیک ۱۲ لیوان ود_کا خوردم

و شروع کردم به خوندن

_________________________________________

از زبان واریان

داخل مغازه مشغول حرف زدن با کایو بودم که حس کردم فلورا رو دیدم اما به حرف زدن با کایو ادامه دادم کمی بعد صدای آواز خوندن کسی بلند شد سرم رو برگردونم و دیدم فلورا با یه لباس سیاه داره آواز  میخونه مشخص بود مسته به سمتش رفتم تا ببینم داره چیکار می‌کنه

من : داری چیکار میکنی ؟ 

فلورا: دارم خوش میگذرونم

دهنش بوی الکل میداد و کنترلی روی بدنش نداشت و هی تلو تلو میخورد 

من : باید بری خونه انقدر مستی ممکنه کسی بلایی سرت بیاره اصلا حواست هست داری چیکار میکنی ؟ 

فلورا: دارم خوش میگذرونم بیا توهم خوشی کن آنقدر ضدحال نباش واری 

فکر کنم باید خودم اونو از اینجا ببرم

به سمت میز کایو رفتم تا ازش خداحافظی کنم

کایو: پسرجون کجا میری و چرا داشتی با اون دختره مست حرف میزدی اونو می‌شناسی ؟ 

من : اره همسایه ام هست باید تا قبل اینکه کاری دست خودش از اینجا ببرمش تو این کلاب ها پره از ادمایی هست که از کسایی که بقیه وقتی مستن سو استفاده میکنن باید خیلی اینجا حواست به خودت باشه

کایو: فعلا خداحافظ بابابزرگ

من : خداحافظ

به سمت فلورا رفتم و دیدم یه پسری داره باهاش حرف میزنه 

پسر: من یه جایی دارم که میتونی اسراحت کنی تا حالت بهتر بشه ( با لحن شیطانی) 

من : خیلی ممنون ولی ما داشتیم میرفتیم

پسر اخمی بهم کرد و از اونجا رفت

دست فلورا رو گرفتم و به سمت بیرون مغازه بردم

کلید ماشینش تو دستش بود اونو از دستش گرفتم و به سمت ماشین رفتم 

واریان: با اجازه

فلورا: خیلی ممنون از کمکت

فلورا سوار ماشین شد و منم نشستم پشت فرمون

و به سمت خونه به راه افتادیم وقتی رسیدیم فلورا رو از ماشین پیاده کردم و به سمت خونش رفتم

فلورا کلید رو از جیبش بیرون آورد و در خونه رو باز کرد

فلورا: می‌خوام ازت تشکر کنم ( هنوز مسته دوستان)

فلورا به سمتم اومد و لب هاش رو روی لب هام گذاشت به سرعت خودمو ازش جدا کردم و ازش فاصله گرفتم

میخواستم برم داخل خونه که دیدم فلورا داره به سمت ماشینش می‌ره و نزدیک بود از پله ها بیوفته

دوباره دستش رو گرفتم و به داخل خونش بردم

من : صد رحمت به کایو بگو ببینم تو چقدر خوردی ؟ 

فلورا: فکر کنم ۱۲ یا ۱۳ لیوان

چشم هاش از تعجب گشاد شد و گفتم: چرا انقدر خوردی ؟ مگه روانی شدی ؟ 

فلورا: میخواستم یادم بره که ولم کرد

من : کی ؟ 

فلورا: پیتر دوست پسرم رو میگم اون منو بخاطر پول ول کرد رفت

من: اینکه واقعا بده اما مست کردن راهه حل نبود

میدونی ممکن بود خودتو تو چه دردسری بندازی

فلورا: متأسفم ولی مجبور شدم

فلورا بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن راستش دلم نیومد از خودم جداش کنم اما باید یادم باشه هیچی از مدتی که مست بوده بهش نگم شتر دیدم ندیدم

کمی بعد فلورا از بغلم بیرون اومد و اشک هاشو پاک کرد

فلورا: خداحافظ

من: خداحافظ

فلورا دره خونه رو بست و منم رفتم داخل خونه ام

و گرفتم خوابیدم امروز روز خیلی عجیبی بود

_________________________________________

لایک و کامنت فراموش نشه ❤️

خب بچه ها امیدارم خوشتون بیاد ❤️ لایک کامنت فراموش نشه خیلی دوستتون دارم ❤️ تا درودی دیگر بدرود 😜