Forbidden love p63(End)
......
A:با مکس به کیک فروشی رفتیم مکس سلیقه خیلی خوبی داشت دقیقا مثل خودم بود کیک رو خریدیم و به سمت خونه رفتیم دیگه داشت هوا تاریک میشد مرینت همش میپرسید که کجا رفتیم اما من همش بهونه میآوردم تا متوجه موضوعی نشه......
از زبون مرینت=M
M:آدرین و مکس رفته بودن بیرون هوا دیگه داشت تاریک میشد هرچقدر. از آدرین پرسیدم که کجا رفتین چیزی نمیگفت برای همین برق های خونه رو خاموش کردم و رفتم داخل اتاق خودم و آدرین تا یه لباس طراحی کنم که......
از زبون آدرین=A
A:به همراه مکس به خونه رفتیم و آروم وارد خونه شدیم ولی برق ها خاموش بود که متوجه شدم برق اتاق من و مرینت روشنه برای همین به همراه مکس از پله های خونه بالا رفتیم و وارد اتاق شدیم قبلش شمع روی کیک رو روشن کردیم و بعدش وارد اتاق شدیم مرینت با دیدن من و مکس خیلی خوشحال شد که من و مکس باهم گفتیم《تولدت مبارک》مریمت خیلی خوشحال شده بود میتونستم این رو از چشم هاش بفهمم میخواستم ببوسمش که متوجه شدم مکس پیشمونه برای همین به مرینت یه چشمک زدم و گوشیم رو به مکس دادم و مکس هم باخوشحالی به سمت پذیرایی رفت وقتی که رفت در اتاق رو بستم و لب هام رو گذاشتم روی لب های مرینت؛مرینت داشت همراهیم میکرد و بعد از چند مین نفس هامون بند اومد و از هم جدا شدیم گونه مرینت رو بوسیدم و گفتم:خیلی دوستت دارم مرینت هم بهم لبخند زد و گفت منم دوست دارم و بعدش دستبند یاقوتی که براس خریده بودم رو دستش کردم خیلی خوشحال شد بعدش از اتاق خارج شدیم و وارد اتاق مکس شدیم و با مکس بازی کردیم بعدش هم به سمت پذیرایی رفتیم و مرینت برامون کیک آورد و باهم دیگه کیک خوردیم واقعا خوشحالم که پیش مکس و مرینتم........
از مرینت=M
M:داشتم یه لباس طراحی میکردم که یکدفعه مکس و آدرین من رو برای تولدم سوپرایز کردن واقعا خوشحال شده بودم آدرین بهم یه چشمک زد و گوشیش رو به مکس داد تا باهاش بازی کنه بعد از اینکه مکس رفت آدرین در اتاقمون رو بست و بعدش هم دیگه رو بوسیدیم آدرین بهم یه دستبند یاقوت گرون قیمت هدیه داد خیلی خوشحال شدم و به سمت اتاق مکس رفتیم و باهاش بازی کردیم بعدش من به سمت آشپزخونه رفتم و برای آدرین،مکس و خودم کیک بردم تا باهم بخوریم واقعا خوشحالم که الان پیش آدرین و مکس هستم......
از زبون فیلیکس=F
F: مرینت و مکس به پیش آدرین رفتن و منم خونه داخل فرانسه ایی که خونه ی من و مرینت و مکس بود رو فروختم و به نیویورک رفتم تا پیش مادرم باشم قراره که من و مادرم باهم دیگه جهانگردی کنیم و منم از ماجراجویی خوشم میاد شرکتم رو هم به کارمند هام سپردم امیدوارم مرینت و مکس در کنار آدرین زندگی خوبی رو داشته باشن این بود داستان عشق و عاشقی من و مرینت
داستان
《عشق ممنوعه》
خب چطور بود
بعد از این رمان یه رمان دیگه رو شروع میکنم
درباره یه دختر و پسر ایتالیایی هستش
حمایت کنید
ممنونم که این رمانم رو هم حمایت کردین
رمان بعدیم رو هم حمایتت کنید ممنون
نظراتتون هم درباره رمان جدیدم بگید
اسم رمان های بعدیم
One day you will love me again
و
The days after you