Around the World in Eighty Days p6

William William William · 1402/10/29 15:18 · خواندن 2 دقیقه

🙂🙂

پس از آن، فیکس مستقیماً به اداره پست سوئز رفت. از آنجا تلگرافی به اسکاتلند یارد در لندن فرستاد.

تلگرام

جنتلمن دزد در حال رفتن به هند. برای من اوراق بفرست تا او را در آنجا دستگیر کنم. ثابت. 

مدت کوتاهی بعد فیکس با فاگ و پاسپارتو وارد مغولستان شد، اما آنها ورود او را ندیدند. پس از چند روز در دریا، پاسپارتو با فیکس در کشتی ملاقات کرد.

'سلام. من شما را می شناسم. تو در سوئز به من کمک کردی! پاسپارتو

با لبخندی شاد گفت

بله، درست است، من انجام دادم. کارآگاه پاسخ داد و تو خدمتکار آن انگلیسی عجیب هستی.

درست است، آقای...

'ثابت.'

آیا شما هم به بمبئی می روید؟

فیکس گفت: بله، هستم.

پس از آن آنها بارها در کشتی ملاقات کردند و صحبت کردند و فیکس همیشه در مورد آقای فاگ سوال می کرد. آقای فیکس مردی دوستانه است! فکر کرد پاسپارتو.

وقتی مغولستان در عدن توقف کرد، فاگ برای گرفتن ویزا برای پاسپورتش به اداره گذرنامه آنجا رفت. پس از آن کشتی از دریای عرب گذشت. آنها سرانجام در 20 اکتبر، دو روز زودتر به بمبئی رسیدند. ساعت چهار و نیم بعد از ظهر فاگ و پاسپارتو کشتی را ترک کردند. آنها می خواستند قطار بعدی را به کلکته برسانند و ساعت هشت حرکت می کرد. ابتدا فاگ برای گرفتن ویزا به اداره گذرنامه رفت. بعد در ایستگاه شام ​​خورد، اما از غذای آنجا خیلی راضی نبود.

بازدیدکنندگان باید قبل از ورود به معبد کفش های خود را در بیاورند

بعدازظهر آن پاسپارتو از معبد واقع در تپه ‏Malebar بازدید کرد، اما وقتی وارد شد کفش‌هایش را در نیاورد، و بازدیدکنندگان باید همیشه کفش‌های خود را هنگام بازدید از معابد در هند در بیاورند. کشیشان هندی در معبد عصبانی بودند، بنابراین کفش‌های پاسپارتو را درآوردند و بر سر او فریاد زدند. پاسپارتو ترسیده بود و بدون کفش فرار کرد.

در همان زمان فیکس به ایستگاه اصلی پلیس بمبئی رفت و در مورد فاگ به آنها گفت. من منتظر چند مقاله مهم از اسکاتلند یارد هستم. آیا خبری در مورد آنها برای من دارید؟ از فیکس پرسید.

اما از لندن خبری نبود.

آن شب فاگ و پاسپارتو سوار قطاری شدند که به مقصد کلکته می رفتند. در ایستگاه قطار فیکس شنید که پاسپارتو به فاگ درباره بازدیدش از معبد واقع در تپه Malebar گفت. "خوب!" او فکر کرد. آنها اینجا در هند قانون را زیر پا گذاشته اند، و شاید بتوانم آنها را به خاطر آن دستگیر کنم. باید بیشتر یاد بگیرم بنابراین فیکس در بمبئی ماند.

فعلا