کمیک خار گل رز P43 f2

S.k S.k S.k · 1402/10/29 11:28 · خواندن 6 دقیقه

خب سلاممم دوستان خوب هستین دوستان شرمنده دیر شد همکارم وقت نداشته داده دوستش ترجمه نوشته اگه مثل قبل روان نیست از الان بگم شرمنده تون هستیم خب اگه پارت های قبل نخوندید برید بخونید و لایک کنید بعد بیایید این برید الان میتونید برید ادامه مطلب گذاشتم 

خب اینم مینی کمیک اش👇👇🥺🥺

 

اگه روان نبود شرمنده آهان یکی هم اینقدر اینو خوندید کمی رمان منو واقعیت رو بخونید قسمتی از پارت ۱۳ میزارم که برید از لینکی میزارم همش بخونید 

 

………………………‌.
 از زبون مرینت :
صبح زود از خواب بیدار شدم  و قبل اینکه  آلیا و لوکا بیدار کنم  یدونه صبحونه مفصل آماده کردم و داشتم چایی دم میکردم که دیدم لوکا بیدار شده گفتم : سلام صبح بخیر بر برادر گلم
 
گفت : سلام بر خواهر گل به به چه عجب زود بیدار شدی  ؟؟ 

گفتم : خب بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید برا خودم زندگی کنم ؛ و الانم براتون  صبحونه آماده کردم و دارم چایی دم میکنم دست و صورت رو بشور بیا سر سفره  ‌.

گفت : او مای گاد واقعا این صبحونه رو تو آماده کردی ؟؟!! 

گفتم : آره 

گفت : باورم نمیشه مگه تو از این کارا هم بلد بودی خانم خانما ؟؟ 


گفتم : بخاطر شما دوست عزیز یاد گرفتم 😂😂


گفت : دستت درد نکنه پس من زود برم دستشویی و برگردم 


گفتم : باشه منم برم آلیا رو بیدار کنم 


بعد اینکه آلیا رو بیدار کردم صبحونه رو خوردیم و در حین خوردن صبحونه لوکا گفت : خب من باید امروز برگردم نیویورک و چند چیز میز از نیویورک بیارم  و شرکت تحویل دوستم بدم بعد برگردم میتونید ی شب رو تنها اینجا بگذرونین ؟؟

گفتم : آره مسئله ای نیست .


بعد اینکه حاضر شدیم و از لوکا خداحافظی کردیم به سمت بیمارستان حرکت کردیم.
……………………………

( چند ساعت بعد اتاق جلسه‌ بیمارستان )
 
آدرین : خب دوستان الان براتون سواله که من چرا شما رو به اینجا دعوت کردم و خواستم از شما چیست درسته ؟؟ 

بقیه : بله 

آدرین : خب امروز ی بیماری رو به اورژانس آوردن که  درد قفسه سینه داره ، پاهاش متورم شده و خستگی زیاد داره .

خب از آلیا و نینو و اِما و مکس انتظار دارم برید بیماری این بیمار رو تشخیص بدید  ؛ انتظارم از همتون بیشتره  الخصوص از رزیدنت های قدیمی حالا میتونید برید بیمار رو ملاقات کنيد 

……………………………

از زبون مرینت  : 

هه فکر کرده کیه صدام شبیه اش کردم و گفتم :  انتظارم از شما بیشتره  الخصوص از رزیدنت های قدیمی حالا میتونید برید بیمار رو ملاقات کنيد 

که از پشت سرم صداش رو شنیدم  اوه خدایا من غلط کردم من غلط کردم خواهش میکنم نشنوه خواهش میکنم 
صدام صاف کردم گفتم : بله استاد ؛ کاری داشتید ؟؟

گفت : نه فقط خواستم بهت بگم که خوب حواست رو جمع کن و سعی کن تو مشکل بیمار رو پیدا کنی چون اگه نتونی فعلا باید بازم تو اورژانس کار کنی .  

چشمی گفتم ازش دور شدم .

واقعا ی روزی این اگراست تو دستم میمونه بدبخت مشکل روانی داره اول میگه انتظارم از نینو و مکس بیشتره بعد میگه انتظارم از تو بیشتره حواست رو جمع کن بدبخت اختلال داره بدبختتتت ؛ 
اه ی روزی فقط ی روزی این اگراست به اعصابم گند نزنه چی میشه چی میشهه 

 هوف برم بیمار ببینم بهتره رفتم اتاق بیمار. 

گفتم : سلام خانم اسمیت خوب هستین ؟؟ 

گفت :  زیادی خوب نیستم خانم دکتر؛ خانم دکتر میدونین ی هفته پیش احساس میکردم که خیلی خسته ام و تموم بدنم درد میکرد اول فکر کردم که آنفولانزا گرفتم و رفتم پیش پزشک عمومی اونم دارو نوشت دارو ها رو خوردم  ولی بازم خوب نشدم  و دیروزم احساس کردم قلبم داره درد میکنه الانم که می‌بینید اومدم پیش شما که شاید شما تونستید منو خوب کنید .

بعد اینکه کامل معاینه اش کردم و جواب نوار قلبش رو دیدم زود مشکلش  حدس زدم ولی خب قصد نداشتم به این زودی بیماری خانم اسمیت رو به آگراست بگم چون لو میرفتم ولی نمیتونستم  نگم چون حالش رفته رفته داشت بدتر میشد به همین خاطر  آلیا رو صدا زدم و به بیرون اتاق بردم  و گفتم : آلیا تو تونستی بیماریش  تشخیص بدی یا نه ؟؟ 

گفت : نه ولی میتونم بگم ممکنه عفونت داشته باشه ولی نمیدونم این عفونت کجاست  .

گفتم : آلیا ببین این خانم به احتمال خیلی زیاد عفونت قلبی از نوع اندوکاردیت داره بزار جواب آزمایش هاش بیاد و تو برو اینو به اگراست بگو باشه  ؟؟

گفت : آخه نمیشه ؛ تو پیدا کردی من پیدا نکردم که اِما ؛  چرا خودت نمیری بهش بگی .

گفتم : خوب ببین از کسی که جدیدا رزیدنت شده همچنین حدسی دقیق بعیده تو برو بگو باشه .


بعد اینکه جواب آزمایش اومد همه مون تو اتاق جلسه جمع شدیم .

بعد اگراست شروع کرد به صحبت کردن : خب بچه ها تونستید اطلاعات جمع کنید ؟؟ 

مکس و نینو هر دو بعد اینکه حدس های خودشون رو گفتن نوبت به من رسید منم گفتم  : خب من نتونستم بیماری رو تشخيص بدم و هیچ نظری ندارم در این مورد. 

بعد اینکه اگراست بهم نگاه تمسخر آمیزی انداخت نگاهاش رو به سمت آلیا داد گفت : خب خانم سزار شما بگید .

آلیا : خب بعد اینکه آزمایش های خانم اسمیت دیدم مطمئن  شدم خانم اسمیت عفونت قلبی از نوع اندوکاردیت داره .

اگراست گفت  : آفرین خب میتونی درباره اش بهم توضیح بدی ؟؟ 

..........................

قسمتی بود فقط ببینید حدودا همیشه ۷۰۰۰ الی ۶۰۰۰ بعضی وقتا حتی ۸۰۰۰ کاراکتر میدم پس برید شروع کنید رمان رو😁😁

https://ladybug.blogix.ir/post/14951

اینم لینک اولین پارت 😁😁 حدودا ۱۳ پارت دادم زیادی دیر نیس برا شروع 😁