پری دریایی من 🧜🏻♀️ p6
سلام عزیزان 🤡❤
من تومدم با پارت جدید 🌹
ادامه
آدرین: خب آلیا حالا چیکار کنیم؟
آلیا: ام بیاید فعلا بریم پیش یقیه خدمتکارا ببینیم چی میشه
مرینت: نمیخای که درمورد من بهشون چیزی بگی؟
آلیا: نه. خب بیاید بریم
آدرین: باشه بریم
و بعد رفتیم اونجایی که آلیا میگه ولی خب چون من تا حالا پا نداشتم خوب نمیتونستم راه برم.
همه با دیدن آدرین تعذیم میکردن و سلام میگفتن.
به آلیا نزدیک شدم و یواشکی توی گوشش گفتم: آلیا ببینم حالا نقشت چیه؟ چیکار کنیم؟
آلیا هیچی نگفت و یه لبخند زد و رفت پیش آدرین و توی گوشش یه چیزی گفت و اومد.
آدرین: این خدمتکار جدیده اسمش مرینته
همه شروع کردن به پچ پچ کردن و توی گوش هم یه چیزایی میگفتن
پس نقشه ی آلیا این بود. حالا چجوری بریم به دریا؟
یه نفر اومد به سمتم و گفت
ـ سلام من زویی هستم
مرینت: خوشبختم
ـ آشپزی بلدی؟ یا تمیز کاری؟
مرینت: آشپزی؟ تمیز کردن؟
ـ خب اره
آلیا زود اومد به سمتمون
آلیا: خب معلومه که بلده پس چرا خدمتکار شده
- منطقیه ولی پادشاه درموردش بهمون نگفته بود.
آلیا: خب به من گفت که یکی قراره بیاد منم گفتم وقتی اومد شما رو غافلگیر کنم
-اها باشه
و بعد رفت. سرمو برگردوندم به سمت آلیا و عصبانی گفتم
مرینت: من که آشپزی یا تمیز کاری بلد نیستم. چجوری میخوام این کارو انجام بدم؟
آلیا: قرار نیس این کارارو انجام بدی فقط باید امروز رو تحمل کنی شب فرار میکنیم
مرینت: هعیی. باشه ولی کاری بگو که بلد باشم
آلیا: باشه
مرینت: آدرین کجا رفت؟
آلیا: خب اون رفت کاراشو انجام بده
مرینت: اها باشه. حالا باید چی کار کنم؟
آلیا: خب تو باید سالن مهمون ها رو تمیز کنی
مرینت: باشه
یه سطل آب برداشتم و رفتم تا تمیزش کنم که یکی اومد. کمی شبیه زویی بود.
مرینت: کاری داشتید؟
ـــ من خواهر اون زویی احمق هستم اسمم کلویی
مرینت: اها باشه ولی زویی احمق نیس
ـــ من به اون کاری ندارم ولی یه چیزی رو تو گوشت فرو کن هیچ وقت به شاهزاده نزدیک نشو
مرینت: نگران نباش من به اون نزدیک نمیشم حالا برو کنار
مرینت تو ذهنش: چرا باید بهش نزدیک بشم من پری دریایی هستم و اون آدم.
کلویی: باشه جلوتو نمیگیرم ولی بازم میگم به اون نزدیک نشو
مرینت: باشه بابا حالا برو اون ور
رفت کنار و منم رفتم به سالن مهمون ها
شروع کردم به تمیز کردن که.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲۱۸۳ کاراکتر
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤
راستی امروز تولدمه 😎🥳
بای 👋🏻