Forbidden love p57

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/10/23 18:41 · خواندن 3 دقیقه

ادامه

از زبون آدرین=A

A:به سمت پسر کوچولویی که دنبال مادر و پدرش می‌گشت رفتم و به سمتش زانو زدم و گفتم....

مکالمهmوA

A:سلام پسر کوچولو

m(باصدای بچگونه):سلام عمو 

A:اسمت چیه کوچولو 

m(باصدای بچگونه):مکس 

A:اسم قشنگی داری اسم منم آدرینه 

m(باصدای بچگونه):مرسی عمو..شما هم اسم قشنگی داری 

A(با خنده):ممنونم مکس خب حالا بگو دنبال مادر و پدرت میگردی 

m(باصدای بچگونه):آره گمشون کردم

A:خب من بهت کمک میکنم تا پیداشون کنی 

m(باصدای بچگونه):ولی مامانم گفته که با غریبه ها جایی نرم 

A:من غریبه نیستم...اسم پدر و مادرت رو بهم بگو تا بتونم بهت کمک کنم

m(باصدای بچگونه):اسم مامانم مرینته و اسم بابام هم فیلیکس 

A(شکه شده):من مادر و پدرت رو میشناسم من پسر خاله پدرت هستم حالا با من بیا تا تو رو پیش پدر یا مادرت ببرم 

m(باصدای بچگونه):به من که دروغ نمیگین 

A(با خنده و مهربونی):نه کوچولو من واقعا پدر و مادرت رو میشناسم حالا بیا بغلم تا ببرمت پیش مادر یا پدرت 

m(باصدای بچگونه و خوشحالی):مرسی عمو 

از زبون راوی:آدرین مکس رو بغل میکنه و اول به دنبال فیلیکس میره اما پیداش نمیکنه ولی بعد از چند دقیقه مرینت رو پیش آلیا میبینه که داره باهاش صحبت میکنه برای همین به سمتش میره و میگه.....

مکالمهMوAوm

A:س....سلام 

M(شکه شده):سلام 

m:مامانیی 

از زبون راوی:مکس از بغل آدرین بیرون میره و مرینت رو بغل میکنه و مرینت هم دستی به روی سرش میکشه و لبخندی میزنه که آدرین میگه....

A:مکس دنبال شما و فیلیکس می گشت اما نتونست پیداتون کنه برای همین کمکش کردم تا پیداتون کنه 

M:خ.....خیلی ممنونم آقای آگرست

A:خواهش میکنم 

از زبون راوی:آدرین به سمت مکس میره و گونش رو میبوسه و میگه 

A:از دیدنت خوشحال شدم مکس 

m(باصدای بچگونه):منم همینطور 

از زبون راوی:آدرین بلند میشه و میخواد بره که مکس میگه....

m:عمو 

A:جانم 

m(باصدای بچگونه):میشه آدرین صداتون کنم 

M(با اخم):مکس!

A(با خنده):اشکالی نداره مکس میتونی آدرین صدام کنی 

m(با صدای بچگونه و خوشحالی):ممنونم آدرین......

از زبون راوی:آدرین از پیش مرینت و مکس و آلیا میره و از جشن خارج میشه و وارد حیاط میشه خیلی از پسر ها داخل حیاط بودن آدرین به سمت میز پذیرایی میره و.....

از زبون آدرین=A

A:باورم نمیشد که این پسر کوچولو پسر مرینت و فیلیکس بود یکم از اخلاقش شبیه فیلیکس بود و یکم از اخلاقش هم شبیه مرینت واقعا پسر کوچولوی جذاب و زیبایی بود....از جشن بیرون اومده بودم و رفتم سمت میز پذیرایی و بطری که داخلش الکل بود رو برداشتم و داخل لیوان ریختم و خوردم سه تا لیوان الکل خوردم و کم کم داشتم مست میشدم میخواستم چهارمین لیوان رو بخورم که تا نصفه خوردم ولی میخواستم کامل بخورمش که یه نفر از پشت دستم رو گرفت و لیوان رو گذاشت روی میز به سمتش برگشتم و متوجه شدم اون........

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

‌‌‌‌‌‌‌

 

 

 

........

 

 

 

 

خب اینم از این پارت

طولانی بود 

شرط پارت بعدی 

80تا کامنت و 27تا لایک