معرفی : رمان جابهجایی
اول پست پایین ، یعنی پارت اول رو بخونید ، بعد این پارت رو بخونید
زندگی تکراری و خسته کننده شده است ، روز های بدون همسرم و خستگی های دخترم ، روز ها تنها میگذرند و میگذرند و هر روز بدتر میشود
تنها یک راه دارم
گابریل هم همین راه را دارد
باید بچه های خود را با یکدیگر جابه جا کنیم !! این تنها راه است که خنده را دوباره ببینم
داستانِ رمان displacement جابه جایی، درمورد دوره ای از تاریکیِ درون گابریل و توماس دو دوست قدیمی و فرزندان شان است وقتی که
بدون همسران خود در نگهداری و درک فرزندان شان مانده اند
حالا اگه گفتید قراره چی بشه ؟ مرینت به مدت چند هفته به عنوان دختر گابریل تو عمارت اون ها میمونه و آدرین به مدت چند هفته پسر یه نانوا میشه
در میون این اتفاق ها ، بنظرتون وضعیت روابط عاطفی دو شخصیت داستان چه تفاوتی میکنه ؟
در ضمن اگه میخواید با قلم من آشنا بشید میتونید رمان unknown رو بخونید