رمان پری دریایی من 🧜🏻‍♀️ p2

𝒜.ℛ 𝒜.ℛ 𝒜.ℛ · 1402/10/16 20:39 · خواندن 3 دقیقه

سلام با پارت جدید اومدم🧡

ادامه

 

مرینت: به تو چه

آدرین: باشه نگو فقط بگو ببینم بازم پری دریایی وجود داره؟ 

مرینت: چرا باید بهت بگم؟ 

آدرین: چون من میگم

مرینت: فکر میکنی بهت میگم؟ 

آدرین: نگران نباش نه میرم پری دریایی بگیرم نه به بقیه میگم 

مرینت: چرا بهت اعتماد کنم بهت اعتماد کنم که بری پدرمو بکشی بری خواهرمو بکشی دوستامو بکشی

اینارو با صدای بلند و گریه میگفت. دلم براش سوخت

آدرین: پس گفتی مادرت مرده درکت میکنم

مرینت: هیچکس منو درک نمیکنه اگه مادرتو از دست داده بودی حال منو میفهمیدی 

آدرین: خیلی خوب حالتو میفهمم چون خودمم مادرمو از دست دادم 

مکث کرد و چیزی نگفت ولی همچنان داشت گریه میکرد 

مرینت: میخوای منو بکشی؟ 

آدرین: نه ولی سربازا حتما میرن و به پدرم میگن که تو اینجایی

مرینت: اسمت چیه

آدرین: آدرین.  ححالا میگی از تو بازم وجود دارد یا نه

مرینت: اره هست ولی کسی دیگه ای جز من به سطح دریا نمیاد

آدرین: چرا میای

مرینت: میام آشغال های شما انسان هارو جمع میکنم و بیرون از آب میندازم

آدرین: این سوال آخرمه  در اونجا پادشاهی هم هست

مرینت: اره لون پدرمه

کمی تعجب کردم یعنی این پرنسسه. 

آدرین: خب باشه الان باید تورو از اینجا بیرون ببرم تا پدرم نیومده

وقتی اینو گفتم پدرم وارد اتاق شد. فکر کنم دیگه دیر شده باشه

آدرین: سلام پدر

گابریل: سلام 

گابریل: خب این پری دریایی چند روز پیش ما میمونه تا تصمیم بگیرم که باهاش چی کار کنم. 

از زبان مرینت

مرینت: باهام چیکار دارید 

حرفمو نشنیده گرفت و گفت

گابریل: بیاین این پری دریایی رو به اون شیشه ی پر از آب ببرید 

بعد چند نفر منو بردن یه جایی. اصلا جیغ یا تقلا نمیکردم چون هیچ فایده ای نداره حداقل میتونستم برم پیش مادرم. 

منو انداختند توی یه شیشه بزرگ و بالای اونم یه شیشه گذاشتند که فرار نکنم. 

اینجا از دریا کوچیک تر بود اصلا نمیتونستم اینجا رو تحمل کنم. الان پدرم و خواهرم دارن چیکار میکنن یعنی نگرانم شدن؟ خب این چه سوالیه معلومه که نگران شدن هر چند پدرم بعد مرگ مادرم مثل قبل نشد ولی ممکنه نگرانم شده باشه

از زبان آدرین

به نظرم خیلی ترسیده و دلتنگ خانواده اش هست. 

یعنی پری دریایی ها انقدر زیبا هستند یا فقط این پری دریایی زیباست. 

یعنی پری دریایی مادر کیه باید ازش بپرسم 

از زبان مرینت

همینجوری تو اون جای تنگ بودم که اون انسانه وارد شد. 

مرینت: چی میخوای انسان

آدرین: آدرین صدام کن. خب نگفتی پری دریایی مادر کیه؟ 

مرینت: نمیگم

آدرین: چرا

مرینت: چون این یه رازه فهمیدی 

آدرین: نگران نباش به هیچکس نمیگم

مرینت: چرا بهت اعتماد کنم 

آدرین: تو بگو 

مرینت: نه

آدرین: لجبازی نکن اگه نگی خودم میکشمت. اینو جدی گفتم 

از حرفش ترسیدم

مرینت: باشه. پری دریایی مادر با بقیه پری دریایی ها فرق داره اون.... 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

2768 کاراکتر 

خب دیگه تموم شد

لایک کنید ❤ کامنت بدید 💭

 

بای بای 👋🏻👋🏻