Royal Forest,P3

𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 · 1402/10/15 22:31 · خواندن 4 دقیقه

عامم

+ما افراد پادشاه سایکای کبیر هستیم
هیوگو:سایکای کبیر؟
دونگ گئون:زارت
دائه جونگ:سایکای بنده خدا کبیر نیست،تا چند روز دیگه،حداکثر ب ی ماه نرسیده سرورم با دستای خودش میکشتش مگه نه دونگ گئون؟
دونگ گئون:بله،درست میفرمایید
+خیله خب،هر جی حرف زدین بسه،بکشیدشونننن

اونا به هیوگو و دو محافظش حمله کردن اما چند تاشون کشته شدن و موفق نشدن
+کمانداراننن هیوگو رو بکشیددد باید از این فرصت استفاده کنیمممم!

دونگ گئون:سرورم لطفا برید ما اونا رو میکشیم
دائه جونگ:راست میگه شما باید برید

هیوگو:اما نمیتونم من باید بمونم و همه ی اینا رو بک_

حرف هیوگو تموم نشده بود ک یک تیر از‌کنار پیشویش رد شد و زخم کوچیکی روی پیشونیش انداخت
دائه جونگ:برید دیگه سرورمممم

هیوگو نمیرفت،دونگ گئون از اسبش پیاده شد و اسب هیوگو رو زد و اون اسب به راه افتاد و رفت 
هیوگو میخواست خودش رو از روی اسب بندازه به زمین که چند تا تیر دیگه از نزدیکیش رد شدن و به زمین و درختا خوردن
اما اون هنوز هم میخواست پیاده شه
دائه جونگ:فایده نداره ما هم باید باهاش بریم
دونگ گئون:اما_
دائه جونگ:اما و اگر نداره دائه جونگ
دونگ گئون:شما برید من میمونم و اینا رو میکشم، ممکنه اگه نکشیمشون دوباره مزاحم سرورم شن
دائه جونگ:اما_
دونگ گئون:به روایت خودت اما و اگر ندارهه
دائه جونگ:باشهه

دائه جونگ به سمت هیوگو رفت
هیوگو:من نمیامممم
دائه جونگ:بیاید بریم دیگههه سرورمممم
هیوگو:اما اونا گئون رو میکشنننن
دائه جونگ:نمیکشنننننن
هیوگو:میکشننننننننن
دائه جونگ:نهنههههه‌نمیشکنننننننن دونگ گئون توی ی مرکز آموزش افرادی که به اسم اسکلت های خاکستری آموزش میدید،اونا مهارت های خیلی بالا د سلاح های خیلی خوبی داشتن،بهتون اطمینان میدم که الان هم از اون سلاح ها داره پس، لطفا بس کنیددد
تا زمانی که دائه جونگ و هیوگو بحث میکردن دونگ گئون با تیر های سمی ای که همراهش داشت افراد سایکا رو کشت و بقیه عقب نشینی کردن
دائه جونگ:دیدین نکشتنششششش
هیوگو:عالی و قوی
دونگ گئون:خب خببببببب سرور شجاع ما چطورننن اون زخمتون که جدی نیست
هیوگو:نه بابا هیچی نیست بگو ببینم محافظ اسکلتی ما چطورن
دونگ گئون ی دونه زد تو سر دائه جونگ
دونگ گئون:خاک بر سرتتت بهش گفتییی
دائه جونگ:آخرش که میفهمید اصلا به من چه
هیوگو ی دونه زد تو سر دائه جونگ
هیوگو:خاک بر سرت،ب این میگن ادب
دائه جونگ:برو گمشو باو

و هر سه تاشون زدن زیر خنده و به سمت قصر به راه افتادن
و بعد از چند دقیقه به قصر رسیدن


هیوگو:در ها رو باز کنیدد


در ها باز شدن و هیوگو به قصر رفت و تمام مقامات رو احضار کرد
مقامات اومدن و هیوگو شروع به حرف زدن کرد

هیوگو:متاسفانه پدر من، امپراطور چائه گو فوت شدن
+هاااا
×چطور ممکنههه
_نهههه
=امپراطورررر
هیوگو:ایشون نامه ای از خودشون به‌ جا گذاشتن که در این نامه وصف شده من،هیوگو،امپراطور بعدی نیمه ی شمالی جاگو یا همون سرزمین جانگا هستم
(اهم اهم،همونطور که داخل داستان خوندین جاگو به دو قسمت تقسیم شد،نیمه ی شمالی جاگو متعلق به چائه گو بود و نیمه ی جنوبی متعلق به سایکا،این دو پادشاه برای این دو نیمه اسم هایی گذاشتن نیمه ای که متعلق به چائه گو بود شد سرزمین جانگا و نیمه ی دیگه که متعلق به سایکا بود شد سرزمین گوعانگا)

اما خب با وجود خوندن نامه توسط هیوگو مقامات که اکثرشون مخالف هیوگو و مادرش بودن 
(داخل داستان اشاره شد که امپراطور دو تا زن و چهار پسر داشتن،سه پسر ایشون یعنی ناگادو،یئوجین و تاکراک از زن اول امپراطور بودن که جز قبیله ی جانگادو و هیوگو از زن دوم امپراطور هست که از قبیله ی پینگدو هستن و قبیله ی پینگدو و جانگادو همیشه مخالف همدیگه بودن)
+این نامه مدرک پادشاهی هیوگو نیست!
÷درسته امکانش هست که مرگ امپراطور کار هیوگو بوده باشه و این نامه جعلی باشه!
_بفهمید دارید چی میگید!حتی اگر سرورم هیوگو پادشاه نباشه شاهزاده که هست!چطور میتونید به یک شاهزاده بی احترامی کنید!
+اون قاتل امپراطوره،هر نوع حرف زدن باهاش‌مجازه!
÷بله،درسته
دائه جونگ:چطور میتونیو به سرورم اتهام بزنیددد!
دونگ گئون:الان که ارتش سایکا حمله کرده وقت جنگ داخلی نیست!
÷بدون پادشاه چجوری بجنگیم!
هیوگو:من پیشنهادی دارم
÷خب بگو!
هیوگو:همه میدونیم که تاکراک بی طرفه،نه طرف منه نه طرف خودش نه طرف یئوجین،فقط طرف پدرم،امپراطور چائه گو هست،چطوره فعلا از اون فرمان بگیریم؟ من و یئوجین هم میشیم فرمانده ها
+قبیله ی جانگادو موافقت میکنه
_قبیله ی پینگدو هم موافقت میکنه
هیوگو:خب عالیه

هیوگو پیش تاکراک رفت و همه چی رو براش گفت
تاکراک:خب،ی سوال،اگه نخوام امپراطور بشم باید چیک_
هیوگو:خب من هم نمیخاستم ولیعهد بشم ولی پدر اینطوری خواست و مجبور بودم در ضمن تو امپراطور نیستی تو ی حاکم موقتی هستی تا زمانی که ارتش سایکا نابود بشه،نظرت چیه،هومم؟
تاکراک:باشه ولی خب،بدونین رضایت نداشتم

هیوگو:حتما تو ذهنم این جملتو هک میکنم

تاکراک:هومم،عالیه