قاتلی که نمی کشد 🩸p¹
بالخره پارت اول رو براتون آوردم 💙
ادامه:)
از زبان رزالی
من یک جاسوس هستم. برادرم هم یک جاسوس هست ولی اون تو یه کشور دیگه هست. یک ماه هست که یک قاتل داره خیلی ها رو میکشه ولی پلیس ها نتونستن این پرونده رو حل کنند برای همین رئیس از من خواسته این پرونده رو حل کنم و قراره امروز برم دفترش.
در اتاق رو زدم و وارد شدم
رزالی: سلام رئیس
رئیس: سلام. خب میخوام بهت بگم که تو قراره بایکی روی این پرونده حل رو حل کنید
رزالی: عمرا. رئیس خودت میدونی که من تنها کار میکنم .
که یکی از پشت گفت
لوکاس: حتی اگه برادرت باشه
رزالی: داداش تو کی برگشتی
لوکاس: بهم زنگ زدن و گفتن که قراره با تو کار کنم
رزالی: چون برادرمی اجازه میدم باهام کار کنی
لوکاس: چه اجازه بدی چه ندی بازم قراره باهات کار کنم
و بعد از اتاق رئیس بیرون اومدیم.
از زبان مارک
وقتی ۱۲ سالم بود پدر و مادرم رو از دست دادم و پیش یک قاتل بزرگ شدم. قاتلی که منو دوست داشت و به همین دلیل دیگه کسی رو نکشت ولی وقتی ۱۸ سالم بود اونم از دست دادم. و تصمیم گرفتم یک قاتل بشم قاتلی که قراره خیلی هارو بکشه. قاتل شدم تا کسانی رو بکشم که خیلی پر ادعا هستند.
فلش بک به ۱۸ سالگی
رفته بودم تا واسه ی شام خرید کنم.
مارک: عمو مکس خونه ای. میخوام غذایی که شما دوست دارید درست کنم.
همه جارو گشتم نبود رفتم اتاقش. وقتی اون صحنه رو دیدم اشک تو چشام جمع شد. دیگه نفس های آخرش بود. رفتم سمتش
مارک: عمو مکس
مکس: مارک..... می.. خوام یه.... چیزی.... به.. ت بگم.. این.. نفس.. های آ.. خرم هست ازت میخوام از.. دواج کنی و یه..... زند.. گی جدید داشته با.. شی این حرف... آخر.. م...... ـ
مارک: نه عمو مکس بیدار شید
مارک(با داد): نــــــــهههه
پایان فلش بک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۶۹۰ کاراکتر
خب دیگه تموم شد ببخشید کم بود💚
بای👋🏻👋🏻