A devil in my heart part 1
ادامه
تلپورت باز کردم و به دنیای انسان ها رفتم و دقیقا جایی رفتم که انسان ها داشتن دعا میکردن . مگه خدا چی داره که انقد دارن دعا میکنن تهش که به چیزی نمیرسن . یه بشکن زدم و منطقه ای که توش داشتن عبادت میکردن رو به آتیش کشوندم .... درسته من یک شیطانم
_________________
فرانسه 8:30 شب
دختری با لباس باز اومد طرفم
+ کارمندی ؟
بهش چیزی نگفتم ، کارتی از داخل لباسش در آورد و بهم داد
+ اگه دوست داری بیا کار کن تو شرکتم حقوق زیادی میگیری
همون لحظه صدای از پشت میکروفن شنیدم
_ در این لحظه مدیر عامل شرکت بستنی سازی گروه می ره آقای آدرین اگرست رو به سن دعوت میکنم
کتم رو در آوردم و روی دست دختره گذاشتم
@ ممنونم ولی من کارمند نیستم
با صدای دست زدن بقیه به طرف سن حرکت کردم و.....
__________________
فردا 12:30 ظهر
مرد مسیحی رو دیدم که داشت دعا میکرد تا بتونه اونقدری غذا بخوره که دیگه هیچوقت احساس گشنگی نکنه ، منم خوراکم همین قرارداد ها بود . رفتم پشت سرش
+ تو این دریا پر از ماهیه
برگشت و بهم نگاهی انداخت
_ ولی اینجا که ماهی نیست
+ میخوای واست پر از ماهی کنم ؟
_ اره
+ فقط کافیه این قرار داد رو امضا کنی به جاش ۲۰ سال در جهنمی
_ قبوله
تو دلم خنده شیطانی کردم . انسان های ساده لوح واسه آرزوی های خودخواهانه خودشون دست به چه کار هایی که نمیزنن . دستم رو به اندازه شونم بالا برم و برگه قرارداد رو به سمتش بردم
_ خوبه اون قلم رو بهم بده
قلم رو گرفتم و محکم به انگشتش زدم . طولی نکشید که انگشتش پر از خون شد
+ بزن به برگه
وقتی به برگه زد با یه بشکن دریا رو پر از ماهی کردم .
+ ۲۰ سال دیگه تو جهنم میبینمت
و به سمت یک کیک فروشی رفتم و جشن گرفتم
....................