A devil in my heart part 1

Elnaz Elnaz Elnaz · 1402/10/14 23:18 · خواندن 2 دقیقه

ادامه 

تلپورت باز کردم و به دنیای انسان ها رفتم و دقیقا جایی رفتم که انسان ها داشتن دعا میکردن . مگه خدا چی داره که انقد دارن دعا می‌کنن تهش که به چیزی نمی‌رسن . یه بشکن زدم و منطقه ای که توش داشتن عبادت میکردن رو به آتیش کشوندم .... درسته من یک شیطانم

_________________

فرانسه 8:30 شب 
دختری با لباس باز اومد طرفم 
+ کارمندی ؟ 
بهش چیزی نگفتم ، کارتی از داخل لباسش در آورد و بهم داد 
+ اگه دوست داری بیا کار کن تو شرکتم‌ حقوق زیادی میگیری‌
همون لحظه صدای از پشت میکروفن شنیدم 
_ در این لحظه مدیر عامل شرکت بستنی سازی گروه می ره  آقای آدرین اگرست رو به سن دعوت میکنم 
کتم‌ رو در آوردم و روی دست دختره گذاشتم 
@ ممنونم ولی من کارمند نیستم 
با صدای دست زدن بقیه به طرف سن حرکت کردم و.....
__________________

فردا 12:30 ظهر 
مرد مسیحی رو دیدم که داشت دعا میکرد تا بتونه اونقدری غذا بخوره که دیگه هیچوقت احساس گشنگی نکنه ، منم خوراکم‌ همین قرارداد ها بود . رفتم پشت سرش 
+ تو این دریا پر از ماهیه 
برگشت و بهم نگاهی انداخت 
_ ولی اینجا که ماهی نیست 
+ میخوای واست پر از ماهی کنم ؟ 
_ اره 
+ فقط کافیه این قرار داد رو امضا کنی به جاش ۲۰ سال در جهنمی 
_ قبوله 
تو دلم خنده شیطانی کردم . انسان های ساده لوح واسه آرزوی های خودخواهانه خودشون دست به چه کار هایی که نمی‌زنن‌ . دستم رو به اندازه شونم بالا برم و برگه قرارداد رو به سمتش بردم 
_ خوبه اون قلم رو بهم بده 
قلم رو گرفتم و محکم به انگشتش زدم . طولی نکشید که انگشتش پر از خون شد 
+ بزن به برگه 

وقتی به برگه زد با یه بشکن دریا رو پر از ماهی کردم . 

+ ۲۰ سال دیگه تو جهنم می‌بینمت

و به سمت یک کیک فروشی رفتم و جشن گرفتم

....................