🎤The music of hearts❤️ پارت ۲
بفرما ادامه مطلب.....
بیدار شدم و دیدم که ویوا و سایمون روی مبل نشستن و دارن پیتزا میخورن و جشن میگیرن راستش با دیدنشون دیگه خونم به جوش اومد و از سره جام بلند شدم و به سمتشون رفتم
سایمون: همکاری مون مبارک خانومه فلورا
ویوا: لطفا عصبانی نشید من آوردمش اینجا
با حرفش عصبانیتم بیشتر شد
من : تو گوه خوردی با اون ( با داد )
سایمون: خانوم درست حرف بزن ما قراره باهم کار کنیم این رفتاره درستی نیست
من : تو یکی خفه شو
با حرفم سایمون و ویوا خفه خون گرفتن و سرجاشون ساکت نشستن
من : بیرون
ویوا: ولی خانوم....
من : گفتم بیرون
ویوا: چشم
ویوا و سایمون از روی مبل بلند شدن و از خونه خارج شدن منم درو محکم پشته سرشون بستم و به در تکیه دادم شایدم زیادی خشن برخورد کردم اما واقعا رو مخ رفته بودن اون از سره صبح جلسه گذاشتن اون از هی مزخزف گفتن اینم که از بی اجازه خونه کسی رفتن احتمالا رفتارم درست بوده
صدای در زدن اومد درو باز کردم و گفتم: مگه نگفتم گورتون رو گم کنید آخه من چه عنی خوردم با شما همکار شدم
واریان: شما هیچ عنی نخوردید میخواستم بگم لطفا ظرفه پاپ کورن رو پس بدید همین
با دیدن چهره ماتم زده واریان تازه فهمیدم چه غلطی خوردم و لپ هام سرخ شد
من : شر..شرمنده الان میارم بابته پاپ کورن هم ممنون
رفتم داخل و ظرفه خالی ی. پاپ کورن رو براش بردم و دادم دستش حس کردم داره منو عجیب نگاه میکنه
من : چیزی شده ؟
واریان: هیچی فقط عادت ندارم همسایه هام با شورتک و تاب بیان دمه در همین
نگاهی به لباسام انداختم و لپام بدتر از قبل سرخ شد یعنی ویوا و سایمون هم منو اینجوری دیدن ای خاک بر سرم
من : برو برو جانه عزیزت تا بدتر آبروم نرفته
درو بستم و پشته در نشستم دارم از خجالت ذره ذره اب میشم خدایا به فنا رفتم
سریع رفتم به سمته اتاقم و لباسام رو عوض کردم
و کمی به کارام رسیدم امیدوارم فردا دیگه اینجوری نشه
_________________________________________
فردا صبح
از زبان فلورا
امروز دیگه خوب خوابیده بودم و قرار بود برای بستن قرار داد به شرکت تبلیغاتی بریم صبحانه ام رو خوردم موهام رو شونه زدم و یه کت شلوار سرمه ای پوشیدم کیفم رو برداشتم و از خونه خارج شدم
به سمته ماشینم رفتم و به سمته شرکت به راه افتادم
نزدیکه شرکت ماشین رو نگه داشتم و پیاده شدم
اون شرکت نزدیک ۳۰ طبقه داشت البته از یه شرکته تبلیغاتی چیزی جز این هم انتظار نمیرفت
رفتم داخل و به سمته باجه رفتم
مسئول باجه : امرتون ؟
من : میخواستم برای امضا قرار داد اقای واریان اسمیت رو ببینم
مسئول باجه : الان بهشون خبر میدم اسمتون ؟
من : فلورا سانچز
مسئول باجه تلفن رو برداشت و شماره گرفت و کمی بعد گفت: طبقه ۱۵ اتاق ۴۰۶ موفق باشید
من : ممنونم
رفتم داخله آسانسور و طبقه ۱۵ رو زدم وقتی به طبقه ۱۵ رسیدم از آسانسور پیاده شدم و دنباله اتاق ۴۰۶ گشتم بلاخره پیداش کردم و درش رو باز کردم
واریان: بفرمایید بشینید
خب خداروشکر امروز مثله ادم لباس پوشیده بود
و همچنین خودم اعصاب داشتم
رفتم و نشستم روی یک صندلی رو به روی میزه واریان و با یادآوری اون اتفاقه دیروز لپ هام کمی سرخ شد واریان برگه ای از کشوی میزش بیرون کشید و روی میز گذاشت
واریان: خودکار که داری ؟
من : نه
واریان : نه و نگمه بیا اینو بگیر
یه خودکار بهم داد و منم روی قرارداد امضا زدم
من : همین ؟
واریان: خیر باید چندتا ورقه از گردش حساب های مالی سوابق کاری ، اجراها ، میزان شهرت ، و چندتا چیزه دیگه تحویل بدی بعدش کارمون رو شروع میکنیم
من : خب اینارو از کجا بیارم ؟
واریان: گردش حساب های مالی رو میتونی از بانک بگیری ، سوابق کاری رو هم که میدونی خودت اجراها هارم که میدونی میزان شهرت رو هم میتونی با میانگین افرادی که تو اجراهات حضور دارن به دست بیاری
من : خیلی ممنون
واریان: خب به سلامت
از روی صندلی بلند شدم و از اونجا خارج شدم وقتی به بیرونه شرکت رسیدم سواره ماشینم و میخواستم راه بیوفتم اما یه عذاب وجدان بدی داشتم
برای همین گوشی رو برداشتم و به ویوا زنگ زدم
ویوا: سلام رئیس
من : سلام بابته رفتارم دیروزم متاسفم من فقط عصبانی بودم
ویوا: میدونم قربان کاره منم درست نبود که بی اجازه اومدم
من : پس منو میبخشی ؟
ویوا: اره ولی یه شرط داره
من : چی ؟
ویوا: باید یه ناهار مارو مهمون کنی
من : ما یعنی کیا ؟
ویوا : من خودت و اون دوتا سرمایه گذار
من : اوک میتونی بهشون خبر بدی ؟
ویوا: اره
من : پس بگو ساعت ۳ رستوران فودبریچ منتظرتون هستم
ویوا: چشم
تلفن رو قطع کردم و به سمته بانک راه افتادم
_________________________________________
کمی بعد
از زبان فلورا
کارهای بانکی و اون کاغذ بازی خیلی منو خسته و گرسنه کرده بود نگاهی به ساعت انداختم و نزدیک ۳ بود سواره ماشین شدم و به سمته رستوران به راه افتادم وقتی به رستوران رسیدم ماشین رو خاموش کردم و رفتم داخله رستوران دیدم ویوا داره برام دست تکون میده رفتم و کنارش نشستم
من : بقیه هنوز نیومدن ؟
ویوا: نگران نباشید میان کسی از خیره ناهار مجانی نمیگذره
با حرفه ویوا هردو شروع کردیم به خندیدن
کمی بعد سرو کله ی واریان و سایمون هم پیدا شد اما قیافه واریان مثله دیروز کفری بود
من : چرا تو شبیه مرغه پر کنده شدی ؟
واریان: چون این بوفالو منو بزور آورده اینجا
سایمون: بیخیال کسی از خیره ناهار مجانی نمیگذره
توهم استثنا نیستی
واریان : ای گربه ماهی
ویوا: خب چی میخورید ؟
سایمون: پیتزا
ویوا : پیتزا
واریان: همبرگر
من : همبرگر
دستی برای گارسون تکون دادم و سفارش هارو بهش گفتم اونم رفت تا سفارش هارو بگه به اشپز
سایمون: جاتون خالی دیروز داشتیم پیتزا میخوردیم که یکی کوفتمون کرد
از حرف های سایمون فهمیدم داره منو میگه
واریان: بله خودم میدانم امروز هم خودم میخوام غذارو کوفتت کنم
سایمون: خو چرا الان مشکلت با من چیه ؟
واریان: نمیدانم حس کردم باید اینکارو بکنم
با حرفش سایمون و ویوا شروع کردن به خندیدن و کمی بعد گارسون سفارش هارو آورد و همگی شروع کردیم به خوردن بعد از تموم شدن غذا سایمون گفت: راستی کی حساب میکنه ؟
من : من قرار بود حساب کنم
سایمون: غلط نکنم یکم دیر خبر دادی 😐
من : چطور ؟
سایمون: چون واریان همین الان حساب کرد
سرم رو برگردونم و دیدم که بعله واریان کارتو کشیده و داره میاد اینجا
سایمون: دقیقا چه شکری خوردی داداش ؟
واریان: پوله غذام حساب کردم
سایمون: شاسمیخ قرار بود فلورا مارو مهمون کنه وگرنه گاو نبودم شیش ساعت ترو بکشونم اینجا
واریان: آقا خب هنوز میتونه پوله غذای شمارو حساب کنه پس چیزی خراب نشده
سایمون: خونه خراب میمردی سرجات میموندی تا همچی درست پیش بره اینجا واسه ما دست در جیبه خود فرو نبر
واریان نگاهه پوکر گونه ای به سایمون انداخت و از سرجاش بلند شد
واریان: خب فعلا خدانگهدار و ممنون بابته ناهار
همگی با واریان خداحافظی کردیم و از سره جامون بلند شدیم منم رفتم و پوله باقی غذاها رو حساب کردم و از رستوران خارج شدم رفتم سواره ماشینم شدم و به سمته خونه راه افتادم
_________________________________________
۱ ساعت بعد
ترافیکی بدی شده بود انگار کسی در راه تصادف کرده صدای همهمه ی بلندی در خیابان پیچیده بود
از ماشینم پیاده شدم و دیدم که.........
_________________________________________
#برای_زحمات_نویسندگان_ارزش_قائل_شویم
خوب بچهها امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی دوستون دارم تا درودی دیگر بدرود ❤️😜