Parallel love (P4) (F1)

J Hope J Hope J Hope · 1402/10/11 15:06 · خواندن 3 دقیقه

قبل از اینکه بری ادامه 

تولوخدا لایک کن و کامنت بزار می خوام طلا شم

فقط ۱۲۰۰ تا دیگه می خوام

کل بدنم یخ زده بود 

آروم صورتشو سمتم آورد و بهم گفت آره تو تنها عشق منی و من حاضرم به خاطرت هر کاری بکنم. نمی‌دونم چرا همه دست از تمرین برداشتن و داشتن ما رو نگاه می‌کردن این باعث شد بیشتر بترسم و استرس کل وجودمو بگیره. لبشو گذاشت رو لبام چه حس عجیبی تا حالا لبای هیچکسو روی لبام احساس نکرده بودم. داغی لباش حس عجیبی داشت. از این حس خیلی خوشم میومد. همراهیش کردم لباشو بوسیدم. وقتی از هم جدا شدیم لپام گل انداخت. 

 

 

کانر

یعنی فهمید خودم عمداً اینجوری نمایشنامه رو تموم کردم که بتونم لباشو ببوسم. آره لیلیا من تو رو خیلی دوست دارم همیشه از دور نگات می‌کردم ولی اینو بهت چه جوری بگم چه جوری بگم که ردم نکنی. 

آروم رو بهش کردم و گفتم

- تموم شد خیلی پایان خوشی داشت

+ آ. آ. آ. آره

-نظرت چیه بازم تمرینش کنیم که بهترین نمره رو ما بگیریم

+ به نظرم برای امروز بسه بمونه برای فردا

÷ لیلیا کانر کارتون عالی بود واقعاً خیلی نمایش قشنگی داشتید. 

-+ ممنون

از دست دادم...

 فرصت اینکه بتونم دوباره لباشو ببوسم ولی اشکال نداره فرداییم هست. 

ولی ولی اگه یه روزی بفهمه من به اون موتوری گفتم کیفشو بزنه. عمداً گفتم یکی بهم زنگ بزنه که مجبور شم اونجا رو ترک کنم و خودم نمایشنامه رو تکمیل کنم. 

چه رفتاری از خودش نشون میده. 

نه قراره این یه راز بمونه تا ابد و هیچکس قرار نیست ازش خبردار بشه. 

روز بعد. 

امروز بیکار بودم خیلی دوست داشتم با لیلیا برای امروز قرار می‌ذاشتم اما برای شروع نباید خیلی سریع پیش برم پس ترجیح دادم بمونم تو خونه و یه مقدار به کارای خونه برسم. 

فردا دوباره می‌تونم لباشو تجربه کنم. 

 

فردا

امروزم دقیقاً همه چیز مثل اون روز پیش رفت ولی احساس کردم لیلیا کمتر از قبل ازم خجالت کشید. احساس کردم این یه پیشرفته. 

امروز پنجشنبه بود قرار بود دوشنبه این کار تحویل بدیم ولی تا اون موقع قرار نبود منو لیلیا دوباره همو ببینیم و این باعث می‌شد استرس بگیرم. چی دارم با خودم میگم!!! 

پسر هیچی نشده بهش وابسته شدم. 

 

دوشنبه. 

نمایش تموم شد همه اعم از استاد اشک تو چشاشون جمع شده بود خوب معلومه وقتی احساسات واقعی باشن دیگه این فقط یه اجرا نیست این واقعیته. 

 

- لیلیا تو واقعا خیلی دختر خوبی هستی خوشحالم که دوستی مثل تو دارم

+ ممنون از تعریفت منم خوشحالم که دوستی مثل تو دارم. 

 

- میگم نظرت چیه فردا باهم بریم بیرون 

+ فردا .....؟ باشه

لیلیا

 

رفتم خونه خیلی حس عجیبی داشتم اون از بوسیدن لبام اینم از اینکه می‌خواد باهام قرار بزاره. کانر فوق العاده‌ترین پسریه که تا حالا دیدم امشب می‌خوام زود بخوابم فردا فردا باید زود بلند شم کلی کار دارم باید برم حموم لباس اتو بزنم آرایش کنم. 

وای خیلی خوشحالم. 

یعنی تا الان فهمیده من بهش علاقه پیدا کردم یا فقط این کاراش فقط به خاطر اینه که می‌خواد باهام دوست بشه نه بیشتر از یه دوست. 

 

 

 

پایان این پارت

۲۹۰۲ کاراکتر

 

پارت بعد ۱۲ لایک ۱۲ کامنت(بدونه کامنت های خودم)