Royal Forest,P1
<<جنگل سلطنتی>>
عام شاید از نظرتون خوب نباشه چون ک اتفاقای اصلی هنوز اتفاق نیفتاده و این پارت ب عبارتی پارت معرفی هم هست و به همین دلیل که توضیحات زیادی داره طولانیه
خوشتون اومد ک اومد
نیومد ادامه نمیدم
ادامه؟
(پسر داخل کاور هیوگوعه و اون دختره هم دوستش یو سوک هست که بعدا در کلاس درس با هم اشنا میشن و در نهایت ازدواج میکنن و... ، این پارت فعلا بهش ربطی نداره و همینطور که گفتم پارت معرفی هست)
در سال ۱۹۰۰ شخصی به نام جائوگونو با جمع آوری افرادی زیاد به سرزمین رِناته که سرزمینی بزرگ و پر از جنگل های گسترده بود حمله کرد و بخشی از اون رو به دست آورد و فرزندان،نوه ها و نوادگان اون کارش رو با فتح سرزمین های دیگه انجام دادند تا سرزمین بزرگی بسازند به نام <<جاگو>> که از دو حرف اول اسم پادشاه جائوگونو یعنی جا و از دو حرف آخر نام اون پادشاه یعنی گو ساخته شده بود. تک تک پادشاه های جاگو در قصری که از حصار ها و وسایل چوبی ساخته شده بودن واقع در جنگل های وسیع اون سرزمین زندگی میکردن و هر وقت میخواستن به شکار برن فقط کافی بود از که از اون قصر به بیرون برن.
در سال ۱۹۹۰ پادشاه بخش دیگه ی سرزمین رناته که به دست جاگو نیفتاده بود به فکر حمله به اون سرزمین افتاد
پادشاه اون موقعِ جاگو شخصی به اسم چائه گو بود که چهار پسر و دو زن داشت
یک روز ظهر در دوران حمله ی سایکا(پادشاه بخش دیگه ی رناته) چائه گو به همراه افرادش قصر رو ترک کرد و به جنگل برای شکار رفت که مورد حمله ی افراد سایکا قرار گرفت پسر دوم چائه گو همراه چائه گو بود ولی بقیه ی پسر های چائه گو در قصر بودن
همه چیز داشت خوب پیش میرفت که یک صدا اومد
÷حمله کنیددد چائه گو و پسرش یئو جین و افرادشون رو بکشیدددد!
یئوجین:از فرمانروا محافظت کنیدددد! دور فرمانروا حلقه بزنیدد نذارید اتفاقی برای ایشون بیفته
چائه گو:اونا کی هستن یئو جین؟
یئوجین:اونا افراد سایکا هستن اون عوضی دل و جرئت زیادی داشته که به جاگو اومده و جون پادشاهش رو میخواد شما فقط عقب وایسید پدر. ما همشونو میکشیم
÷کمانداران! تیر هاتون رو توی بند کمانتون(چِلّه ی کمان)بزارید،بِکشید و چائه گو رو مورد هدف قرار بدید
نزدیک به بیست نفر کماندار اومدن و تیر هاشون هم از قبل آماده بود
یئوجین:از فرمانروا محافظت کنیددد جلوی ایشون وایسید و به هم بچسبید نباید برای ایشون اتفاقی بیفته،اتفاقی بیفته تمام تیر و طایفتونو اتیش میزنم،گوساله ها!
باران تیر به سمت چائه گو و پسرش و سربازانش اومد
هر سرباز که به چائه گو نزدیک بود تقریبا سه یا چهار تیر در بدنش فرو رفته بود
معلوم نبود که افراد جاگو کجا هستن که به داد فرمانرواشون برسن
یک تیر رها شد
تیری از سمت سایکا که قلب چائه گو رو هدف گرفته بود رها شد
یئوجین:اون تیر از طرف فرمانرواستتت! مراقب پادشاه باشیددد!نذارید_
دیگه دیر شده بود
تیر به قلب چائه گو خورد
یئوجین:پدرررر جانننننن!
چائه گو شروع به سرفه کرده بود
سرفه هایی که با صداشون از دهن چائه گو خون میومد
و اما در ثانیه های اخری که همه فکر میکردم به سرنوشت چائه کو دچار میشن اتفاقی افتاد
_امپراطورررر! حمله کنیدد! مراقب امپراطور باشیدد!سایکا رو بکشیدد!
یئوجین:برادرر!
چائه گو:تو تبعید شده بودی چطور جرئت کردی حکم من رو زیر پا بزاری تو یک خائ_
حرف های چائه گو با سرفه هاش تموم شد و پادشاه به زمین افتاد
اون شخص فرزند چهارم چائه گو بود،هیوگو
در خواب مادر هیوگو یک طاووس اومده بود
طاووس نشانه ی پرچم سرزمین جاگو هست
تعبیر گذاران گفتن که تعبیر این خواب اینه که هیوگو بعد از چائه گو پادشاه میشه و چائه گو به دلیل درست نشدن آشوب و نشون دادن اینکه هیچکس به جز ولیعهد(جانشین پادشاه) به امپراطوری نمیرسه هیوگو رو به سرزمینی دور تبعید کرد اما الان که چائه گو در خطر مرگه هیوگو از تبعید اومده تا پدرش رو نجات بده(هیوگو شخصیت اصلیه داستانه)
هیوگو:د مگه نمیبینین که من و افرادم هستیم،بدو دیگه یئوجینننن داری چیکار میکنیی پدر رو به قصر ببرررر ما اینجا میجنگیممم
یئوجین:باشه! سریع باشیدد سی نفر با من بیان و پادشاه رو به قصر بیارن بقیه با هیوگو بمونن زود باشیددد
چائه گو رو سوار اسب کردن و به سمت قصر راه افتادن
وقتی به قصر رسیدن
ولیعهد،ناگادو با ارتش قصر رو ترک کرد و به سمت افراد سایکا به راه افتاد
اونا بعد از چند دقیقه به افراد سایکا رسیدن که هنوز داشتن با هیوگو میجنگیدن
ناگادو:تو اینجا چیکار میکنی هیوگووو!
هیوگو:وقت این حرفا میست برادر الان روز سرنوشت سازی قراره اتفاق بیفته پس به نفاق های داخلی فکر نکن و فقط حمله کن!
بعد از ناگادو هم یئوجین تنهایی از قصر به بیرون اومد و رسید
یئوجین:راست میگه دیگههه تو فقط حمله کن برادرررر
ناگادو:باشهه افرادددد سایکا رو بکشیددد
سایکا بعد از اینکه دید داره شکست میخوره عقب نشینی کرد
ناگادو:ارتش به دنبال من بیاددد باید سایکای عوضی رو که بدون اجازه با افرادش به این سرزمین اومده بکشیممم
یئوجین:صبرکن برادر ممکنه تله باشههه
اما ناگادو گوش نکرد و رفت
یئوجین هم پشت سر ناگادو و ارتش به راه افتاد
اما این عقب نشینی نبود
درسته
این ی تله بود
افراد سایکا که بی شمار بودن از کوه به پایین اومدن و به ارتش و ناگادو و یئوجین حمله کردن
اونا تحت محاصره بودن
کل این ارتش کشته شد به جز سی و دو نفر یعنی یئوجین و ناگادو و چند نفر از ارتش
اما این ارتش،ارتش دوم جاگو بود پس میشد گفت که جای نگرانی نبود
اما الان سه تا از شاهزاده ها در خطر هستن دو نفر در محاصره و یک نفر در حال جنگیدن
بقیه ی ارتش سایکا به اون سی نفر حمله کردن و همه رو کشتن
فقط یئوجین و ناگادو در برابر اون ارتش
هیوگو:ناگادوووو یئوجیننننن
هیوگپ به سمت اون ارتش حمله کرد و افراد جلوش رو با شمشیرش کشت روی گردن ناگادو تقریبا بیست تا نیزه گذاشتن تا نتونه تکون بخوره
وقتی که اومدن نیزه ها رو روی سر یئوجین هم بذارن هیوگو یئوجین رو از زمین برداشت و سوار بر اسب کرد
هیوگو خواست که بره و ناگادو رو هم نجات بده اما سایکا چند تیر رو به سینه ی ناگادو زد و ولیعهد مهربون و خوش اخلاق جاگو به این وسیله کشته شد و یئوجین و هیوگو به شدت زخمی شدن هیوگو عصبانی شد و به سمت اون ها رفت و چند نفر رو کشت و جسد ناگادو رو برداشت و روی اسب گذاشت
از اون طرف هم چائه گو داشت یواش یواش میمرد
و از اون همه آدم فقط یئوجین و هیوگوی زخمی به همراه جسد برادرشون به سمت قصر به راه افتادن
⁵³⁵² کاراکتر