neighbour in love💔 P12❤️‍🩹

𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 · 1402/10/08 21:55 · خواندن 2 دقیقه

رمز رو برداشتم 

 

 

mrs B :   و یه خبر دیگه هم هست ، یه دانش اموز جدید به اسم کاساندرا گروین بهمون اضافه شده ، کاساندرا عزیزم میشه خودتو معرفی کنی؟
k: حتما خانم بوستیه ، من کاساندرا هستم ، من بیریتانیایی هستم و از اونجا میام ، پدرم تو فرانسه چندتا کار بیاید انجام بده برای همین من فعلا اینجا درس میخونم.
mrs B : ممنونم عزیزم میتونی بشینی ، خب بچه ها میتونید به چادر هاتون برگردید ، ممنون که اومدید
به چادر هامون رفتیم.
رفتم خوابیدم ، انقدر که خسته بودم متوجه نشدم کی خوابم برد.
صبح وقتی بیدار شدم دیدم تنها عم و هیچکس تو چادر نیس.
از چادر رفتم بیرون و دیدم هرکس داره یه کاری میکنه.
که یهو مرینت اومد کنارم.
m: بیدار شدی؟ صبحت بخیر
a: اره ، اینجا چخبره؟
m: خب راستش ، خیلی کیوت خوابیده بودی ، دلم نیومد بیدارت کنم ، خانم بوسته به هرکس یه وظیفه ای داده ، برو ازش بپرس ببین وظیفه ی تو چیه
a: باش
رفتم پیش خانم بوستیه و ازش پرسیدم باید چیکار کنم.
mrs B: خب پسرم شما همراه مرینت برید چوب بیارید
a: چشم
ویو مرینت
داشتم از اطراف یکم چوب جمع میکردم که یهو ادرین اومد پیشم.
m: خب ، چیشد؟
a: خانم بوستیه گفت باهم بریم جنگل ، چوب جمع کنیم
m: اوکی بیا بریم
رفتیم به سمت جنگل ، تو راه یکم باهم صحبت میکردم.
صحبت کردن با مرینت بهم احساس ارامش میداد.
m: آدرین اون گوشه هم یکم هست من میرم اونارو هم بیارم ، تو همینجا منتظر باش
a: اوکی
merinette
رفتم اون چوب هارو هم بیارم که یهو پام به یه سنگ گیر کرد و بدجور افتادم زمین ، پام داشت خون میومد و خیلی درد گرفت.
adrine
به مرینت نگاه میکردم که میرفت که چوب بیاره.
که یهو پاش به یه سنگ گیر کرد و افتاد زمین.
تا افتاد زمین سریع دویدم پیشش.
a: مرینت؟ مرینت؟ حالت خوبه؟
m: نه (با گریه)
a: خیل خب ، گریه نکن لطفا 
براید استایل بغلش کردم و چوب هارو ریختم تویه کیف و به سمت چادر ها حرکت کردم.
تو راه با مرینت حرف میزدم که دردش رو فراموش کنه و انقدر گریه نکنه.
که یهو دیدم.......

 

خب امیدوارم خوشت اومده باشه

مرسی که لایک و کامنت میزاری ❤️

کریسمس هم پیشاپیش مبارک 

۱۰۰ کامنت و ۳۰ لایک تا پارت بعدی.......