Forbidden love p41
....
مکالمهFوM
F:مرینت من واقعا خوشحالم که داریم بچه دار میشیم
M:منم همینطور
از زبون راوی:فیلیکس از پیش مرینت میره تا داروهای مرینت رو از داروخانه بگیره و کارای ترخیص مرینت رو انجام بده....
از زبون مرینت=M
M:باورم نمیشد که باردارم وقتی که دکتر به من و فیلیکس تبریک گفت هردومون تعجب کرده بودیم و شکه شده بودیم...دستم رو روی شکمم گذاشتم واقعا حس خوبی داشتم چون داشتم مامان میشدم اما حیف که به جای فیلیکس آدرین پدر این بچه نیست فکر کنم دیگه باید به حرف آلیا و لوکا گوش بدم و آدرین رو فراموش کنم ..کار سختیه سخته که بخوام کسی رو که عاشقانه دوستش داشتم رو فراموش کنم سخته که بخوام خنده هاش رو فراموش کنم یادمه هر موقع لپ هام قرمز میشد کلی بهم میخندید مثل روزی که داخل پیست پاتیناژ سوپرایزم کرد واقعا اون لحظه حس خیلی خوبی داشتم ای کاش میتونستم به گذشته برگردم اما حیف که نمیشه اگر آدرین رو فراموش کنم فیلیکس بهش صدمه ایی نمیزنه پس بهتره برای اینکه آدرین صدمه ایی نبینه فراموشش کنم درسته این به نفع هردومونه
از زبون فیلیکس=F
F:باورم نمیشد دارم بابا میشم واقعا خوشحالم به همین مناسبت میخوام حقوق کارمندام رو زیاد کنم و بهشون مرخصی بدم من حتی قبل از اینکه بخوام انتقامم رو بگیرم حتی قبل از اینکه با مرینت ازدواج کنم عاشقش بودم من هیچوقت عاشق دختری نشده بودم اما مرینت با همه فرق میکرد برای همین با انتقامم هم از عموم و آدرین انتقام گرفتم هم مرینت رو همسر خودم کردم مرینت واقعا قشنگه خیلی دوست دارم زودتر بفهمم بچمون چه شکلی میشه و جنسیتش چیه
از زبون راوی:مرینت از بیمارستان مرخص میشه و به همراه فیلیکس به خونشون میرن وقتی وارد خونه میشن مرینت به کمک فیلیکس وارد اتاقشون میشه و روی تخت میشینه فیلیکس لباس های راحتی مرینت رو بهش میده و از اتاق خارج میشه بعد از چند دقیقه که مرینت لباسش رو میپوشه فیلیکس وارد اتاق میشه و میگه..
مکالمهFوM
F:مرینت این قرص رو بخور باعث میشه حالت بهتر بشه
M:ممنون
M:فیلیکس
F:جانم
M(با ناراحتی و بغض):آ.. اگر آدرین رو فراموش کنم قول میدی کاری به کارش نداشته باشی
F:البته قول میدم
M:قول میدی که بهش آسیبی نرسونی
F:آره اگر تو قول بدی فراموشش کنی منم قول میدم کاری باهاش نداشته باشم
M:باشه من قول میدم فراموشش کنم تو هم پای قولی که بهم دادی بمون
F:باشه حالا استراحت کن تا بهتر بشی......
(یک هفته بعد)
از زبون راوی:تو این یک هفته همه خبر بارداری مرینت رو میفهمن و بهش تبریک میگن برای همین امیلی به مرینت زنگ میزنه تا بهش تبریک بگه....
مکالمهEوM
E:سلام دخترم
M:سلام خانم آگرست
E:شنیدم بارداری واقعا خوشحال شدم بهت تبریک میگم
M:خیلی ممنونم
از زبون راوی:امیلی با مرینت صحبت میکنه که یکدفعه...
....
خب اینم از این پارت
پارت بعدی مهمه
شرط پارت بعدی
55تا کامنت و 20تا لایک