Forbidden love p39

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/10/04 17:27 · خواندن 2 دقیقه

....

از زبون مرینت=M

M:لباس عروسم رو درآوردم و روی چوب لباسی انداختمش و داخل کاور گذاشتمش تا کثیف نشه و لباس خوابم رو تنم کردم لباس خوابم خیلی قشنگ بود رنگش سفید،صورتی بود و منم عاشق رنگ صورتی بودم به سمت دو تا کمد داخل اتاق رفتم و در کمد دومی رو باز کردم درسته این کمد من بود داخل کمد کلی لباس دخترونه تابستونی و زمستونی بود کلی پالتو و شنل هم داخل کمد بود و پایین کمد کلی کفش بود و کلی پوتین واقعا تعجب کرده بودم تعداد لباس و کفش ها خیلی زیاد بودن، لباس عروسم رو آویزون چوب لباسی کردم و در کمد رو بستم و تاج ام رو از سرم برداشتم و روی میز آرایشی ام گذاشتم و دستمال مرطوب برداشتم و آرایش ام رو پاک کردم و کرم آبرسان به پوستم زدم که یکدفعه صدای در رو میشنوم فیلیکس بود که داشت در میزد....

مکالمهFوM

F:مرینت میتونم بیام داخل

M:آ....آره بیا داخل 

از زبون راوی: فیلیکس در اتاق رو باز میکنه و وارد اتاق میشه و در اتاق رو میبنده و میگه...  

F:مرینت چند تا نکته رو باید بهت بگم

M:بگو می‌شنوم 

F:از این به بعد فقط به مامان و بابات زنگ میزنی نه کس دیگه ایی،با خانواده آگرست حتی خالم حق نداری ارتباط برقرار کنی،به دوستات مثل آلیا هم حق زنگ زدن نداری،اگر بخوای بیرون بری یا خرید کنی حتما قبلش به من خبر میدی و ازم اجازه میگیری راستی از این به بعد باهام راحت باش هرچی باشه من دیگه شوهرتم خب حالا فهمیدی 

M:مگه من رو آوردی اسیری که برام این قانون و قوانین رو گذاشتی 

F:حرف اضافی نباشه عزیزم حالا بهتره بریم و استراحت کنیم امروز به اندازه کافی خسته شدیم

M(با ناراحتی):ب...باشه 

دوسال بعد 

زمان حال 

فلش بک تموم شد

زمان حال

از زبون مرینت=M

M:داخل افکارم غرق بودم و یاد دو سال پیش افتادم که یکدفعه فیلیکس از پله های خونه پایین اومد و گفت...

 

 

 

 

 

 

....

 

 

 

 

خب اینم از این پارت 

این پارت رو چون کریسمس بود دادم 

کریسمستون مبارک 

شرط پارت بعدی رسیدن لایک های پارت قبلی هستش