The Love Story,P15,the end

𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 · 1402/10/03 07:11 · خواندن 3 دقیقه

ها

=من از زندگی تو آگاه هستم،نمیخواد خودت رو معرفی کنی
+داداش منم نخواستم معرفی کنم مسخرت کردم🤡
=عه؟
+عاره
=تو گوه خور_

عیسی مسیح یک لگد خرج راگوئل کرد و به او گفت 
@خجالت بکش مثلا فرشته هستی موسی🤡
=از این ب بعد خجالت میکشم عیسی🤡
ناگهان محو شد
+خب چه شد
=تو سرنوشت عجیبی داری
در حقیقت تو مورد لطف پروردگار قرار گرفتی
+عه؟
=بلی
+عجبب
=ها
+ببینم تو رو

راگوئل برگشت
+دیدمت برو🤡
=گمبشو🤡
+عیجان🤡
=کوفتت🤡
+عروس ننم میشی؟🤡
=گمشو بابا گِی🤡
+چی میخواستی بگی موسی
=من میخواستم ی چیزی رو بدونم
+هومم
=از کار هایی که کردی پشیمون شدی؟
+اسمت چی بود🤡
=راگوئل ۹ ساله از مشهد مقدس🤡
+راگوئل
=بلی
+داش گلم
=بلی بلی
+خیلی خری🤡چرا منو اوردی اینجا بیتربیت🤡
=صد بار بهت گفتم فرشته ی محافظتم اولاغ🤡
+محافظ برا چیمه بابا🤡
=برا موقعیاتایی مثل این که زدی رفیقانو نفله کردی🤡
+عه🤡
=بیمولا🤡
+عالیه🤡بقیشو بوگو🤡
=خلاصه که تو داشتی میمردی
+عه
=بلی،از اونجایی ک خدا منو خیلی دوس داره گذاشت زنده بمونی
+راگوئل عزیزم
=بلی بلی
+وات د فااا_
=خجالت بیکش🤡
+فاز بابا فاز منحرف بدبخت کثیف ذهن🤡
=کثیف ذهن باباته🤡
+بیا آبمو بخور🤡
=خجالت بیکش🤡
+ها چی آب چیز تو چیز تو بطریم هست تو ذهنت کثیفه به من چه🤡
=ول کن دیگه🤡
+بقیشو بنال دیگع🤡عاخه به توعم میگن آدم🤡
=عاره دیگه آدم نیستم فرشتم🤡
+زارتارتارترارتارترارترارترارترارتراتتت🤡🤡
=یوح بزا بقیشو بوگم🤡
+بوگو🤡
=خلاصه که میخوام بدونم از کارای غلطت پشیمونی یا بگیرم بکنمت چیز ینی بکشمت🤡
+کار غلطی نکردم میمون درختی🤡
=کشتن رفیقاتو میگم تریاکی🤡
+ها عاره پشیمونم🤡
=خبب؟
+اما پشیمانی ای که دیگر سودی ندارد🤡🤡
=جون خو من برات سود دارم موسی🤡
+بوگو دیگه عیسی🤡
=جون باشع🤡
+بدووو دیگهعهعه🤡
=اگه بخوای من میتونم بفرستمت ی جا که بتونی دوستاییت که حداقل تا بیست سال پیش مردن رو زنده کنی🤡
+موسی فازت چیه من خودم هنوز بیست سالم نشده چه برسه رفیقام🤡
=عه پس تا ۱۴ سال پیش🤡
+یعنی سوکو هم زنده میشه؟🤡
=بلی بلی بلی🤡
+عرررررر🤡
=عر نزن اولاغ🤡
+اولاغ عر میزنه خو میمون درختی🤡
=عه🤡
+عاره🤡
=بیشتر بزن پس🤡
+جون چی بزنم🤡
=منحرففف خراببب ذهننن و دارای ذهننن کثیفف🤡
+هاها🤡
=خب چه شد🤡
+آماده عم فقط به کدام گورستانی بروم🤡
=سر گور پدرت🤡
+اهه🤡بابام باباته🤡
=اوهه بد شد ک🤡
+تف خااا بگو دیگههههههه میموننننننن درختییییی🤡
=باشههههه تریاکییییی🤡

راگوئل یک‌کیسه در آورد
داخل اون کیسه چند تا حلقه ی طلایی بود
+این حلقه ها چی هستن🤡
=با اینا میشه به هر جا که تصور کنی بری🤡
+عه خو کجا رو باید تصور کنممم🤡
=منطقه ای به نام آواگاتارا🤡
+فحش ندههه🤡
=بابا ی منطقس که فقط آدمای خاص میتونن برن توش🤡
+یعنی من خاصم؟🤡
=بلی بلی🤡
+جونننن🤡
=حلقه رو بزارم؟🤡
+بلی بلی🤡


حلقه رو به زمین زد
ی دروازه باز شد
+این دروازه به کجا میره؟
=جایی که تصور میکنییی دیگهههه🤡
+ها خو کجا رو باید تصور کنممم🤡
=شهر آواگاتارا دیگههههه🤡
+عاها🤡خودافز🤡
=وایسا تریاکیییی🤡
+چرا خووو🤡
=به اونجا که بری ی برج بزرگ رو میبینی که باید ازش بالا بری و بعد به گوی آبی زرین دست بزنی،اونوقت دوستات دوباره زنده میشن و خودت هم به اونجا بر میگردی🤡
+عاها خو باشههه🤡

 


رفتم داخل اون حلقه
+برگاممممممممم🤡
صدای راگوئل از دور اومد:آدم باششش🤡
+چش خانوم معلم🤡


داخل اون شهر آوا نمیدونم چیچی یکم دور زدم
عه این یارو فکر کنم همون برجس که راگوئل گفت
ی طناب برداشتم و ازش بالا رفتم
روی پشت بومش ی دایره ی بزرگ بود
فکر کنم همین یارو گوی زرین آبیس
بهش دست زدم
ی نور آبی داد و منو پرت کرد
چند ثانیه بعد به جز سیاهی هیچی ندیدم
وقتی که پا شدم دیدم تو مقر گاجونگم و هیچ کدوم از این اتفاقات مثل مرگ چئون دانگ یا دراک یا هیروکو یا تشکیل دادن گروه کیزانا نیفتاده
_بیا بازی کنیم دیگه فرمانده چیسینننن

اون تاکس برگامم
اونم سوکوعه همه زندنننننننن هاها نمیدونن من نجاتشون دادم پدصگااا🤡
+اومدممممم

 

<<پایان>>