رمان عشق بی پایان پارت 20
سلام پارت جدید آوردم امیدوارم خوشتون بیاد💙
برو ادامه
برای همین برای هر مناسبتی براش کادو میفرستم بعضی مواقع هم بدون هیچ مناسبتی براش گل یا کادو های گرون قیمت میفرستم ولی خودم بهش نمیدم یکی از افرادم بهش میده.
از زبان مرینت
آخه چه کسی همیشه واسم گل و کادو میفرسته اگه اون شخص بفهمه من عاشق آدرین هستم ناراحت میشه. فقط باید بفهمم که چه کسی اینارو میفرسته. برای همین یه نقشه کشیدم .
توی خونه نشسته بودم که یکی در زد رفتم در رو باز کردم دیدم همون مرد هست
مرد: بفرمایید
مرینت: این چیه
مرد: یه کادو
مرینت: از طرف کیه
مرد: شما هر روز اینو میپرسید. گفتم که نمیتونم بهتون بگم
مرینت: اها باشه
بعد در و بستم وقتی رفت در رو باز کردم و تعقیبش کردم باورم نمیشه اون آدرین بود یواشکی به حرفای آدرین و اون مرد گوش دادم
آدرین: بهش دادی
مرد: بله
آدرین: خیلی ممنون. چی گفت
مرد: بازم همون سوال رو پرسید
آدرین: اها باشه
یعنی اون اون همیشه واسم کادو میفرسته. زود از اونجا دور شدم و به خونه رفتم. کادو رو باز کردم یه گردنبند طلا با اسم خودم بود خیلی خوشحال شدم که زویی اومد.
زویی: بازم اون برات کادو فرستاد.
مرینت: اره
زویی: هنوز نفهمیدی اون کیه
مرینت: چرا فهمیدم
زویی: اون کی بود
مرینت: آدرین
زویی: چی. یادته بهت گفتم آدرین بهت یه حسی داره
مرینت: اره یادمه
زویی: خب دیگه حتما خیلی دوست داره. پس توهم باید بهش اعتراف کنی
مرینت: نمیتونم
زویی: پس من چجوری تونستم به لوکا اعتراف کنم پس تو هم میتونی. پاشو تمرین کنیم
مرینت: باشه
رفتیم تو اتاق من و زویی نقش آدرین رو بازی کرد
مرینت(با لکنت): آدرین من.... می... دونم که تو او... ن کادو هارو فرستادی. ببین من..... تو رو خی.. لی دوست دا.. رم
زویی: عالی بود
فردای آن روز
از زبان مرینت.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1882 کاراکتر
خب دیگه تموم شد
لایک و کامنت فراموش نشه 💙
بایییی👋🏻💎