عشق حقیقی p3 .f2

saghar saghar saghar · 1402/09/29 20:15 · خواندن 1 دقیقه

حواسم هست پارت قبل رو نرسوندید

پارت بعد ۱۹ کامنت

 

#نویسنده 

کلویی لب آدرین رو بوسید 

آ : بسه دیگه کلویی از خونه من گمشو بیرون

ک : باشه . باشه اینم چمدونم میرم و دیگه بر نمیگردم 

آ : برو به درَک 

چاپپ! (در خونه بود کلویی رفت )

آ : آخیش آرامش پیدا کردیم 

۳ ساعت بعد (ساعت ۸ شب)

#مرینت

پوف خسته شده بودم

کفش پاشنه بلند پامو زحم کرده بود. 

#آدرین 

دینگ دینگ زنگ زدن

حتما مرینته

آره مرینت بود 

آ : سلام مرینت

م : سلام 

پرستار ماریا کو ؟

آ : عامم از خونه بیرونش کردم 

م : چرا ؟؟ 

#آدرین

چی بهش میگفتم 

بهش واقعیتو بگم ...

آ : چون بد جنس بود و میخواست منو و تورو از هم طلاق بده و بیاد پیش من ...

م : چی گفتییی ؟ ببین تو میخوای به من خیانت کنی ؟

آ : نه عشقم نه بخاطر همین بیرونش کردم .

آروم باش .

م :  چه جوری آروم باشم؟ هوف از کی با هم بودید ؟

آ : ببین ما باهم نبودیم

م : از کی دوست داشتتت؟

آ : از ۳ هفته پیش 

م : چییی دارم دیوونه میشمم

اهه اهه (صدای گریه)

م : صدای چی بود ؟

آ : ماریا داره گریه میکنه

م : مگه ماریا خونسس

آ : آره

م : ینی الان صحبتامون رو شنیدههه اون بچس نباید بشنوههه

آ : خواب بود همین الان بیدار شددد

م : هوف منم زیادی تند حرف زدم 

آدرین ایندفعه رو میبخشمت ولی فقط دوباره تکرار کنی... باید جدا شیم.

آ : باشه

 ولی بار چندم دارم میگم من عاشقش نبودم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پارت بعد ۱۹ کامنت

بای