رمان{چشمان او}p1
سلام امیدوارم خوشتون بیاد😇
از زبان ادرین:
اولین روز دانشگاه بود منم خیلی هیجان زده بودم
رفتم پشت میزو کنار نینو نشستم یکم باهم حرف زدیم
که دوتا دختر اومدنو پشتمون نشستن منو نینو از قبل
الیا رو میشناختیم اما یک دختر با چشم های اقیانوسی
زیبا و موهای باز سرمه ای کنارش نشسته بود که نظر
من رو به خودش جلب کرد. معلم وارد کلاس شد و ما همه
از جاهامون بلند شدیم و معلم شروع کرد به درس دادن
من هیچی از درس نفهمیدم چون داشتم به اون دختره
فکر میکردم. بعد از کلاس دیدم نینو داره با الیا حرف
می زنه و اون دختره تنهاست منم گفتم فرصت رو
از دست ندادم رفتم پیشش ......
ادرین:سلام تو تازه واردی؟
دختره:سلام بله
ادرین:اسمتون چیه؟
دختره: مرینت دوپنچنگ و اسم شما؟
ادرین:من ادرین اگرست هستم
مرینت: از اشنایی باهاتون خوشحال شدم
ادرین : منم همینطور میتونم مرینت صدات کنم
مرینت: بله منم میتونم شما رو ادرین صدا کنم
ادرین:حتما می خوای برسونمت
مرینت: نه ممنون خودم میرم
ادرین: مطمعنی؟باچی میری
مرینت:با دوست پسرم
ادرین: واتتتتت تو دوست پسر داری😥
مرینت: نه بابا شوخی کردم باموتورم میرم🤣
ادرین: شوخی قشنگی نبود😡
مرینت: چطور؟🙄😑
ادرین : هیچی بای
مرینت : اوکی بای
از اون روز به بعد همش به فکر مرینت بودم تا اینکه.........
امیدوارم خوشتون اومده باشه برای پارت بعد 5 لایک 5کامنت