وبلاگ لیدی باگ

راستی، پارت 6 قبلی خیلی مزخرف بود دوسش نداشتم..

این پارت 6 اصلیه.....

رفتم توی دفتر تام 

( با اشاره مستقیم به پارت 5 که گفته بودم : ) اینجا بازم میذارم بخونید :

توی لندن، فردی که توی شرکت مد من کار میکرد ، )

( نکته ، ادرین یه شرکت مد و یه خونه ی بزرگ داره و تا ساعت 9 توی شرکتشه. )

یک فرد خیر بود که دوست داشت به همه کمک کنه. ولی، خب میتونست حال منو خوب کنه؟ ) ( اسمش تامه

رفتم دفتر تام.

در زدم و گفتم : جناب پارکر ؟ ( تام پارکر )

بلند شد و گفت : اوووو رئیس اتفاقا میخواستم بیام دفترت .

روی یه صندلی نشستم و گفتم :

پرونده هارو مرتب کردی؟

گفت : اره رئیس. حله . بفرمایین..

و پرونده هارو روی میز گذاشت.

برشون داشتم و بلند شدم : ممنون تام...

گفت: رئیس ! صبر کن ... کارت داشتم...

گفتم : بله؟ 

گفت : خونمو که بلدی؟

گفتم : اره تام. چطور؟

گفت: میخوام امشب پارتی بگیرم .. تروخدا بیا.. 

فکر کردم .. این پارتی برای ذهنمم بد نبود. حداقل، از فکر مرینت در میومدم.

گفتم : اوکی. ساعت چند ؟

لبخندی روی صورتش اومد و گفت: ساعت 12 شب با جینا منتظرتونیم.

گفتم : ام نه. میشه جینا رو دعوت نکنی ؟

گفت : مگه دوست دخ...

گفتم : صب کن. جریانش مفصله .. دعوتش نکن ... باشه؟

گفت: اوکی...

منتظرتم

آگهی بازگانی ببینیم یکم :

پایان آگهی :)))

ادامه :

از زبان مرینت :

قرار بود بعد از رسیدن به لندنننن.،،،،،

تامامممممم

خوش بگذرهههه لایک و کام یادتون نره

یلداتونم مبارکککک