Mutual love with war p10
عا.
مرینت+کاگامی!تو اینجا چیکار میکنی؟!
دستش رو گرفتم، سمت خودم کشوندمش و بغلش کردم،
وایسا ببینمت!سالمی؟جاییت زخم نشده؟بهت ی؟بهتره دنبالم راه بیوفتی ،خانوادت نگرانت شدن
دستشو کشوندم و سمت خودم راه انداختمش که
ازبان مرینت:
مرینت-کجا داری منو میبری،خودت رو خسته نکن،من آدم اومدن نیستم،تا کامل آموزش نبینم،و موقع جنگ نرم،ول کن نیستم!
کاگامی+مرینت،اعصاب منو خورد نکن،بیا دنبالم،نمیخوام حتی یه خط رو صورتت بیوفته،دنبالم بیا،همین که گفتم،توهم انجام میدی!!
دستمو از تو دست هاش کشیدم که صداش رو بلند کرد
کاگامی+ برمیگردی خونه یا نه من نه تو!
مرینت-جون از دست رفته خانوادم برام از هرکسی مهم تره!
تا این حرف رو شنید دستام رو ول کرد و تعجبش رو حس کردم
مثل اینکه بغضش رو داشت پنهون میکرد ولی خب
کاگامی+ که اینطور ،باشه به حال خودت ولت میکنم .
کاغذ نوشته ای دستم داد و گفت
+اینو بعدا بخون،شاید باعث بشه اسممو حدقل تا چندسال دیگه به یاد داشته باشی و دیگه فراموشم نکنی!....
راهمو کشیدم و سمت چادری که داخلش با گروهم ساکن بودم رفتم تا کمی استراحت کنم،نامه رو داشتم باز میکردم که کامیلا اومد و نامه رو از دستم پرت به یه سمت کرد
کامیلا+این چیه میخوای بخونی بابا ،چیشده ،چرا انقد عصبی هستی ،اون دختره کاری کرده ؟
مرینت-نه دیگه مهم نیست برام اصلا
کامیلا+دقت کردی این پسره خیلی بد نگاهت میکنه؟ انگار تو نخت گیر کرده
مرینت-پسر؟کدوم پسره ؟
کامیلا+ایتن
مرینت-ایتن؟ایتن کدومه ؟
کامیلا+همون پسر مو مشکی که موهاش از جلو دوتا چاک داره ،یادت اومد؟
مرینت-نه اصلا مهم نیست ،بعدا فوقش نشونم بده
دستمو گرفت و منو بلند کرد و از چادر برد بیرون
منو به دنبال خودش کشوند
کامیلا+لوییس ایتن رو ندیدی؟
لوییس +سمت درخت aوایساده
مرینت-کامیلا داری چیکار میکنی
کامیلا+مگه نگفتی نشونت بدم؟
مرینت-من هرچی میگم تو باید گوش کنی؟
کامیلا+حرف نزن بریمممم
رفتیم سمتش
کامیلا+ایتن
ایتن+بله؟
وقتی برگشت چشمام هشت تا شدد
ای..ایت.... این که همونهه !!!!ایتن تو بچگی همسایمون بود ی..یاد..
یادمه بچه که بودیم میگف دوستم داره..
تعجب زده تو افکارم گم شدم که صدای کامیلا بلند شد
کامیلا+مرینتت چته چیشده
ایتن+عا،کاریم داشتین؟
دم گوش کامیلا گفتم
مرینت- یجور بپیچونش
کامیلا +عا،...عاا نبابا دنبالت میگشتم
مرینت-میشه برگردیم؟
رفتیم برگشتیم که کامیلا گفت
کامیلا+ها چیشد یهو مرینت
مرینت-من ایتن رو میشناختم،بچه که بودم همسایمون بودش از بچگی همیشه بهم میگف
بامن ازدواج میکنی ؟ همیشه به شوخی خیلی حرف های عجیبی بهم میزد یا ابراض علاقه میکرد...
کامیلا+چی؟میشناختیش؟
مرینت-اون موقع که گفتی اسمشو نه،ولی الان که دیدمش آره،هنوزم همون شکلیه،اصلا ولش کن،هوا تاریک شده بیا بریم تو چادر
کامیلا+مطمئنی بهش حسی نداری؟
مرینت- چرا باید دروغ بگم اخه؟
رفتیم تو چادر کامیلا رفت غذا درست کنه که نامه رو وا کردم،داخل نامه اینطوری نوشته بود
( مرینت!نمیدونم الان که این نامه رو میخونی کجایی و حتی خودم کجام یه حسی هست که میدونم نباید بهت میگفتم،آره چون تو کشورمون اگر بفهمن بیچاره میشیم،آره!درسته من بهت حس دارم و میدونم این حس یک نفرس تو بهترین دوستی بودی که میتونستم داشته باشم،امبدوارم هیچوقت من از ذهنت از بین نرم!)
با خوندن این نامه حس عجیبی بهم دست داد که یهو....
3081 کارکتر
سلااااممممم
عذر خواهی میکنم بابت اینکه طول کشید تا بدنش:))
راستش فکر کردم اصلا برای کسی مهم نیستت
راستی از پارت بعد اسم مرینت عوض میشه ،میخوام از سبک ادرینتی در بیارمش
مرینت از پارت بعد اسمش کایلیه اینم چهره هاشون
ایتن
کامیلا
کایلی
پارت بعد45کامنت 25لایک