زندگی من پارت هشتم🍪🧋
ادامه 👇🏻😔
با دستمال کاغذی😔😢
✨️🍪 زندگی من🍪✨️
فلش بک به روز خواستگاری آدرین از مرینت:
مرینت:بله🤗🤭
آدرین مرینت رو بقل میکنه و انگشتر رو دستش میکنه🥹
نازنین:این لحضه برای میراکولریا حکم مرگ و زندگی رو میده😆
میراکولری ها:🥹🥹🥹🥹
زمان ۴ سالگی هوگو و بدنیا اومدن اما:
از زبون راوی:
(مرینت*آدرین_هوگو+)
_من دیگه از تو متنفرم و قراره با کاگامی ازدواج کنم حلا گمشو از خونه ی من بیرون😠
*باشه م..م.من میرم🥺
+مامانی بابایی😭
آدرین به سمت هوگو میره و اونو تو آغوش میگیره وسعی میکنه ساکتش کنه
+هق😭😢
_هوگو چیزی نیست🙂
نازنین:یعنی چی چیزی نیست😑
_تو یکی دیگه حرف نزن عصاب ندارم😑
نازنین:خانوادگی اینجورین😑
بریم ادامه
_هوگو چیزی نیست فقط مامان کار داره و چند ماهی یا چند سالی از اینجا میره🙂
+منم میام😢
*عیب نداره عزیزم با خودم میبرمت😊🥺
مرینت خواست هوگو تو آغوش خودش قرار بده که آدرین یه چک زد تو گوش مرینت🥺
نازنین:فاطمه بیا ادامه اینو بنویس من برم خودمو خالی کنم😢😠
فاطمه:خوب بچه ها نازنین رفت خودشو خالی کنه 😊من جاش مینویسم البته فقط وقت تلف میکنم تا بیاد😊
نازنین :بده بقیش رو بنویسم😢
فاطمه:بگیر😊
نازنین:خوب تمام😆پارت بعد ۲۰ لایک و ۲۵ کامنت🙂فقط بچه ها هرکس فونت خوشگل میخواد بیاد گفتمان کلمه رو بگه براش اینجوری میکنم یا چند مدل دیگه☺️
·٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙ زنــבگے ے مـن ˙·٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙
╰⊱♥⊱╮ღ꧁ زنــבگے ے مـن ꧂ღ╭⊱♥≺
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️