بازی عشق p¹²
برو ادامه
جونگ کوک که تازه متوجه قضیه شده بود به خودش اومد و لب زد
_ گ..گوشی... گوشیم ..ک...کو.
سریع بلند شد و با سرعت زیاد از پله ها پایین رفت و به سمت تلفن کوچیک توی پذیرایی رفت.
زود از روی میز عسلی برش داشت و با دستای لرزون شماره ی دکتر مین دکتر شخصی ای که خانواده در اختیارش گذاشته بودن گرفت :
بعد از سی ثانیه دکتر مین با صدایی که ازخواب دورگه شده بود جواب داد
= الو.......
جونگ کوک با صدایی که توش استرس موج میزد با نفس نفس گفت :
_ خواهش میکنم زود خودت رو برسون ... بدووو
جمله ی آخرش رو با داد نسبتا بلندی گفت که دکتر مین به خودش آمد و گفت :
= جونگ کوکا ... حالت خوبه ؟
_ فقط زود باش ... حالم اصلا خوب نیست .
جونگ کوک بدون اینکه منتظر جواب دکتر بمونه تلفن رو قطع کرد و به سرعت سمت اتاقش رفت .
بعد از پنج دقیقه صدای در آمد.
جونگ کو رفت و در رو باز کرد .
دکتر مین با چهره ای که پر از سئوال بود به جونگ کوک خیره شد و گفت :
= جونگ کوک .. چیشده
جونگ کوک به سمت پشت برگشت و به سمت اتاق رفت و گفت :
_ دنبالم بیا.
یونگی از اینکه جونگ کوک جوابش رو نداد اخمی کرد و گفت :
=خرگوش بی مصرف.
دنبال جونگ کوک به سمت اتاق حرکت کرد و داخل اتاق رفت اما با چیزی که دید خشکش زد.
دخترک بی جونی روی تخت جونگ کوک ولو شده بود . با پته پت گفت :
= این دیگه کیه
جونگ کوک نگاه نگرانش رو دوباره به صورت شوگا داد و گفت :
_ خواهش میکنم زودتر.
یونگی باشه ای گفت و به سمت دخترک رفت.
جونگ کوک سمت در رفت و در رو باز کرد و بیرون رفت.
روی مبل توی پذیرایی ویلا نشسته بود و با دستش شقیقه هاش رو ماساژ میداد.
بعد از چند دقیقه صدای در اتاق امد و بعدش چهره ی یونگی از روی پله ها نمایان شد.
جونگ کوک از روی مبل قرمز رنگ بلند شد و به سمت یونگی رفت و گفت:
= دکتر .. چی شد؟؟؟
بچه ها نظرات بالا باشه
دوستون دارم ❤️😉