Forbidden love p32
....
از زبون راوی:سابین و تام داشتن با مرینت صحبت میکردن که یکدفعه یه نفر در اتاق مرینت رو میزنه و وارد اتاق میشه اون یه پسر با چشمای آبی و موهای آبی بود درسته اون لوکا بود لوکا وارد اتاق مرینت میشه و به سابین،تام و مرینت سلام میکنه سابین و تام وقتی میبینن لوکا اومده مرینت و لوکا رو تنها میزارن تا راحت باشن وقتی که سابین و تام میرن لوکا نزدیک مرینت میشه و میگه...
لوکا=L و مرینت=M
مکالمهLوM
L:حالت خوبه مرینت
M:نه اصلا خوب نیستم میبینی به چه وضعیتی افتادم فقط یک هفته است که آدرین رو ندیدم نمیدونم چه شکلی قراره پیش فیلیکس زندگی کنم و آدرین رو برای همیشه فراموش کنم
L:کاملا درکت میکنم مرینت اما به نفع آدرین هستش تا فراموشش کنی فیلیکس میتونه به آدرین صدمه بزنه پس لطفا فراموشش کن
M(با بغض):نمیتونم فراموشش کنم
L:مرینت من تو رو خیلی وقته میشناسم تا جایی که یادم میاد منو تو از زمان دبستان باهم بودیم و باهم بزرگ شدیم درسته
M:آ...آره درسته
L:من تو رو خوب میشناسم مرینت تو دختر قوی هستی مطمئنم که میتونی با این اتفاق هایی که برات افتاده به راحتی کنار بیای
M:امیدوارم اینطور باشه که تو میگی
L:مرینت میخوام بهت یه چیزی رو بگم
M:بگو
L:امروز فیلیکس اومد به دیدنم
M:واقعا
L:آره..خیلی هم خوشحال بود
M:ب...برای چی اومده بود تا تورو ببینه
L:اومده بود کارت دعوت بهم بده
M:کارت دعوت چی
L:کارت دعوت عروسیتون،وقتی بهم کارت دعوت عروسیتون رو داد بهم گفت که قراره بیاد و تو رو ببینه اون نمیدونست که تو داخل بیمارستانی میخواست بیاد خونتون من بهش گفتم که تو حالت بد شده و داخل بیمارستانی قرار شد که بیاد و بهت سر بزنه
M:کی قراره بیاد
L:درباره این چیزی نگفت فقط گفت که بهت سر میزنه
....
خب اینم از این پارت
شرط پارت بعدی
40تا کامنت و 15تا لایک