پنج شب در کنار فردی. بخش دوم (۱۸)

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/09/22 00:51 · خواندن 2 دقیقه

«خیزش اسپرینگ ترپ» پارت هجدهم 

سال ۱۹۹۵ 

 

... « دوربین ها همه چیز رو ضبط کردن، و این میتونه حرفم رو ثابت کنه...» 

مایک به سمت در اتاق رفت و با اشاره دست به رئیسش گفت:«بیا.» 

آن دو با هم به طبقه پایین و دفتر نگهبانی رفتند. 

مایک فوراً به سمت موس و مانیتور حمله ور شد. او وارد برنامه کنترل گر دوربین ها شد و چند بار فهرست فولدر فیلم های ضبط شده را بالا و پایین کرد. 

سپس روی تاریخ شب قبل ایستاد و فولدر آن را باز کرد و آن را روی حالت پخش اتوماتیک گذاشت. 

صفحه تصاویر ضبط شده تمام دوربین ها را نمایش داد. روی تصویر پارازیت عجیبی بود، پارازیت بنفش رنگ... اما چیزی که عجیب بود، این بود که در تصاویر، همه چیز آرام به نظر می‌رسید. هیچ انیماترونیکی حرکت نمی‌کرد. فردی و بانی و چیکا مثل بچه های خوب سر جایشان ایستاده بودند...

مدیر با حالتی معنادار از مایک پرسید:« خب؟ الان اینجا چه اتفاقی مثلاً داره میوفته؟» 

مایک سراسیمه شد، با خودش گفت که شاید تاریخ اشتباهی را آورده، اما با نگاه کردن به اطلاعات درج شده کنار تصاویر، متوجه شد که تاریخ کاملاً درست و مربوط به شب قبل می‌باشد. 

مایک با دستپاچگی به رئیسش گفت:« خب... این... این مال اوایل شبه... ساعت های سه و چهار بود که اونا حسابی زده بودن به سیم آخر...» 

مایک ویدیو را کمی جلو برد، ساعت سه و نیم. اما هیچ. باز هم همه چیز آرام بود. مایک داشت شاخ در می آورد. او با چشم خودش چیکا و بانی را دیده بود، اما حالا همه چیز در ویدیو آرام به نظر می‌رسید...

مایک برگشت تا به رئیسش چیزی بگوید، اما او زودتر شروع به صحبت کرد:« ببین مایک، وقتی یه نفر یه گندی میزنه، من دفعه اول میبخشمش، ولی از الان دارم بهت هشدار میدم، اگه یه بار دیگه موقع شیفتت دیوونه بازی دربیاری، و برینی به قفل در دفترم و به زور واردش بشی و بعدش هم منو گاو فرض کنی، و مزخرفاتی مثل تسخیر شدن و اینجور چیزا تحویلم بدی... کل هیکلت رو گه مالی میکنم و بعدش مثل یه تیکه کثافت پرتت میکنم از اینجا بیرون، فهمیدی؟!!!» 

مایک تا به حال ندیده بود مدیر این گونه صحبت کند، در حالی که شوکه شده بود گفت:« ب... بله...» 

مدیر گفت:« هزینه قفل در اتاقم رو از حقوقت کسر میکنم...» و از دفتر نگهبانی خارج شد.

مایک زیر لب گفت:« شاید واقعاً توهم زدم؟» ولی وقتی کمی بیشتر فکر کرد، دید که توهمی در کار نبوده... حتی آخرین باری که مشروب خورده بود مربوط به دو روز قبل بوده، پس چیز هایی که دیشب دیده توهم نبوده است.

احتمالاً، این مربوط به نیروی فوق طبیعی و شیطانی انیماترونیک هاست... آن ها با نیروی خود، دوربین را دستکاری کردند... 

 

 

 

 

 

« تا بعد »