وبلاگ لیدی باگ

....

F(با لحن شیطانی):من ازت مرینت رو میخوام!

A(با داد و عصبانیت):چی داری میگی،میگی که من مرینت رو بدم به تو 

G:فیلیکس بس کن 

F(با عصبانیت و جدیت):خوب به حرف هام گوش کنید اگر مرینت رو بهم ندید به زور ازتون میگیرمش و کاری میکنم تا همه بفهمن که ازم سواستفاده کردین و ثروت پدرم رو بالا کشیدید،ازتون شکایت میکنم و ملک و ماشین هاتون رو مصادره میکنم،حتمی میتونم زندان هم بندازمتون؛همونطور که ثروت پدرم رو بالا کشیدید تمام ثروتتون رو بالا میکشم،و شهرتتون رو ازتون میگیرم و در نتیجه کاری میکنم تا شرکتتون برشکست بشه حالا تصمیم با خودتونه آدرین عاقلانه فکر کن تو که نمیخوای پدرت کلی ضرر کنه!میخوای؟

A(با بغض):ازت متنفرم،گناه من این وسط چی بود 

F:واقعا متاسفم پسر خاله عزیزم این بالا ها رو من سرت نیاوردم بلکه پدرت سرت آورد این سوال رو بهتره از پدرت بپرسی نه من 

F:خب تا زمانی که جواب تون رو بهم بگین همین جا میمونین و فقط دوساعت زمان دارین تا جوابتون رو بهم بگین....

(دوساعت بعد)

F:خب چی شد آدرین 

A:م‌...من مرینت رو بهت میدم 

F(با لحن شیطانی):تصمیم عاقلانه ایی بود خب حالا بهتره که به مرینت زنگ بزنی و بهش این موضوع رو اطلاع بدی 

A(با بغض):ب....باشه

از زبون راوی:آدرین به مرینت زنگ میزنه و تمام ماجرا رو براش تعریف میکنه و بعدش میگه..

A:مرینت لطفا منو فراموش کن من لایق عشق تو نیستم واقعا متاسفم 

از زبون راوی:آدرین بعد از اینکه این حرفش رو میزنه گوشیش رو قطع میکنه و میزنه زیر گریه و از شرکت خارج میشه و گابریل به رفتن آدرین نگاه میکنه و آروم میگه پسرم من رو ببخش!

از زبون مرینت=M

M:داشتم فیلم نگاه میکردم که یکدفعه گوشیم زنگ میخوره آدرین بود..گوشیم رو جواب میدم معلوم بود که بغض کرده بود باهام کمی صحبت میکنه و بعدش میگه که براش یه اتفاقی افتاده وقتی این رو گفت نگران شدم و ازش خواستم تا ماجرا رو برام تعریف کنه وقتی که ماجرا رو برام تعریف کرد بغض کرده بودم وبهم گفت(خودتون میدونید چی گفت)و بعدش گوشیش رو قطع میکنه،وقتی که گوشیش رو قطع کرد زدم زیر گریه به آدرین حق میدادم فیلیکس اون و پدرش رو توی شرایط سختی قرار داده بود شاید اگر منم جای آدرین بودم باید تصمیم آدرین رو میگرفتم.....

خب اینم از این پارت 

حمایت=پارت بعدی 

شرط پارت بعدی 

50تا کامنت و 20تا لایک