پنج شب در کنار فردی. بخش دوم (۱۶)

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/09/16 00:49 · خواندن 2 دقیقه

«خیزش اسپرینگ ترپ» پارت شانزدهم

سال ۱۹۹۵ 

 

... ساعت ۶:۱۴ صبح، مایک از خواب بیدار شد. هنوز داخل دفتر رئیسش بود. 

مایک حواسش را جمع کرد تا خوب بتواند صدا های اطراف را بشنود. هیچ. سکوت. 

مایک به خودش گفت:« احتمالاً اون عوضی ها برگشتن سر جاهاشون... خب دیگه... بهتره من هم برم سر جام...» 

مایک بلند شد و جعبه ابزار خود را از روی زمین برداشت و به سمت در رفت. اما به محض چرخاندن دستگیره برنجی و باز کردن در، رئیسش را مقابل در دید. 

هم مایک، و هم مدیر از دیدن هم جا خوردند. 

مایک قدمی به عقب برداشت و رئیسش یک قدم جلو آمد و با چشمانی خشمناک به مایک خیره شد. 

مایک گفت:« آقای رئیس... اجازه بدین براتون بگم که...» 

مدیر با عصبانیت پرسید:« تو این بالا چه غلطی میکنی اشمیت؟ اصلاً چه طور وارد اینجا شدی؟» 

مایک گفت:« معذرت میخوام قربان... اما من به دلایل امنیتی مجبور شدم بیام این بالا...» 

مدیر پرسید:« دلایل امنیتی؟ مگه اون پایین میخوان بهت تجاوز کنن؟ تو چه مرگته؟ ها؟ مگه تو گارد امنیتی این رستوران نیستی؟ پس چرا میای این بالا؟ هر خطری که اون پایین وجود داشته باشه، تو باید در مقابلش وایستی و با جون ناچیزت از این رستوران دفاع کنی...» 

مایک به طعنه گفت:« یعنی از این رستوران در برابر خودش دفاع کنم؟» 

_« چی؟» 

_« هیچی... منظوری نداشتم...» 

_« چه طور وارد دفترم شدی؟» 

_« با استفاده از چاقوی جیبیم...» 

_« چرا وارد دفترم شدی؟» 

_« ببین آقای رئیس، میدونم حرفمو باور نمیکنی... اما انیماترونیک ها زنده ان، حرکت میکنن، اونا تسخیر شده ان...» 

_« ببینم مایک، به نظرت من شبیه الاغم؟» 

_« نه قربان باور کنین راست میگم...» 

_« جداً» 

_« آره میتونم ثابت کنم...» 

_« جالبه! اونوقت چه طور میخوای ثابت کنی؟» 

_« فیلمی که دوربین های رستوران ضبط کردن چه طوره؟»

 

 

 

 

« تا بعد »