قمارعشق S2p27
کامنت که نمیدین 😑
ادامهی پارت قبل نمیدونم برید پارت قبلی بخونید میفهمیدن ایشش کامنت هم بدین
آلیا
بعد مدت ها مرینت رو دیدم بهش گفتم که مادرش همینجا تو پاریسی اما دروغ گفتم راستشو گفتم اونا اینجا بودن اما چند هفته هست که از اینجا رفتن چون توی پیدا کردن مرینت موفق نبود و برگشت آمریکا دلم خیلی برای خاله میسوسه هم مرینت
آلیا همینجور با خودش کلنجار می رفت تا رسید به خونه
موقع خواب باید فردا به خاله بگم اما مرینت گفت به هیچ عنوان مامانم نباید بیاد توی بیمارستان ب....خ..ا..
با این کلنجار ها به خواب میره و میخوابه
همون شب ساعت دوو
صدای رعد برق
مرینت ترس میخوره و بیدار میشه با گریه
مرینت : من .... هق .... از هق رعد ... هق .. میترسم
آدرین : چیزی نیست آروم من پیشت هستم
مرینت : من مامانم رو میخوامم هقق
آدرین : اگه تو آرم بشی خودم برات مادرت میشم اما گریه نکن
مرینت : من نمیخوامت ... من مامانم رو میخوامم چرا ایکارو بازنگیم کردی برو از زندگیم
.... صدای نفس نفس مرینت بلند شد
آدرین : آرام باش ... آروم باش
بعد دکمه نمیدونم چی میزنه و دکتر رو خبر میکنه
****
ساعت چهار چهار نیم شبه
آدرین : نمیدونم ساعت چنده اما تک تک خاطرات با مرینت و صحبت هایش توی گوشمه میخواستم گریه کنم اما نمیشه چون بهش قول داده بودم
دکتر میاد بیرون
دکتر : حالش خوبه چیزی نیست نباید بهش استرس وارد بشه همین .... شما هم استراحت کنید
آدرین : ممنون .. چشم
آدرین
رفتم کنارش نشستم و به صورت معصومش نگاه کردم و بلند شدم از پنجره بیرون رو نگاه کردم و خورشید داشت نمایان میشد روی یکی از صندلی ها نشستم و رومو طرف مرینت برگردوندم و باز خاطرات مرینت برام اومد جلو ی چشمام دسم رو بین موهام بردم و به سقف خیره شدم و خوابیدم
خو بسه دیگه کامنت که نمیدین 😑
این سری لایک کنید 50تا