💜بدون تو 💜

F.a.t.e.m.e F.a.t.e.m.e F.a.t.e.m.e · 1402/09/14 21:18 · خواندن 2 دقیقه

پارت 11

تقریبا یک ماه از رفتن آدرین به جنگ می گذشت توی این یک ماه من هیچ شماره و آدرسی از آدرین نداشتم خیلی نگرانش بودم من لارا رو توی یک سری کلاس های تقویتی نوشته بودم تا بتونه راه بره توی افکارم بودم و داشتم شام رو آماده می کردم که زنگ خونه به صدا در اومد در رو باز کردم و یهو آدرین رو دیدم پریدم بغلش اونم منو بغل کرد بعد اومدیم توی خونه و اون لبامو خورد حسابی که لبای همو خوردیم ....


این قسمت منحرفی هست برای خواندنش برید توی وبلاگ رمان کده و بخونیدش 


بعد نشستیم و براش چای آوردم و گهگاهی شیطنت آمیز لبای همو می خوردیم ازش پرسیدم چرا بهم خبر نداده که داره میاد و اونم گفت که می خواسته سوپرایزم کنه بعد یه بیسکوییت رو گذاشت روی لبش و منم اون طرف بیسکوییت رو به دندون گرفتم و همین جوری ازش خوردیم تا لبامون به هم رسید لباشو با طعم بیسکوییت خیلی خوشمزه بودن کاش دیگه بر نمی گشت به جنگ و پیشم می موند در حال لب بازی بودیم که الیا زنگ در رو زد انگار مثل هر روز لارا رو از دکتر آورده بود لارا ازش گرفتم لارا تا آدرین رو دید یهو شروع کرد به گفتن بابا بابا بابا دددد با آدرین حسابی خندیدیم متوجه شدم که آدرین باید پس فردا برگرده خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم به زودی ادرینم از پیشم می‌ره کاش هرگز این این اتفاق نمی افتاد و عشق من و آدرین از هم جدا نمی شد .....

 

بچه ها این مثل دو تا رمان می موند مگه نه 😊

پس توی هر دوتا وب کامنت بدید شرط 30لایک و کامنت هست که مجموع این وب و اون وب محاسبه می شن خوبه دیگه 😉