زندگی من پارت۳🥰💕
ادامه👌
همتون اشتباه حدس زدید 🤡😑
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
از زبان آلیا:
نقشم اینه که مرینت رو راضی کنم بگم تنها هستیم بریم پیش نینو اینا
(*مرینت&آلیا)
*نه بابا
&خوش میگذره که
*بریم پیش آدرین و نینو چیکار بگیم چند منه؟
*تازه میدونی که من هنوز تته پتمو دارم😒
&هنوز آدرین رو دوست داری دیدی گفتم😝
*ول کن بابا اه😒
۱ ساعت بعد
_________________________________________
&بیا بریم دیگه 😑
*اه باشه بابا اومدم
&اوه اوه خانوم چه خوشگله کرده😏میخوای دل بری کنی؟
*آلیا 😒خودت کم نزاشتی😏
&😎
🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
نازی<نویسنده>:بچه ها لباس های مرینت و آلیا رو داخل پست بعدیم عکس مرینت و آلیا میزارم براتون 💕
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
از زبان مرینت:
آلیا راضیم کرد بریم این دختر چه خبره هست ها🙄
رفتم توی اتاقم یک شلوارک سفید کوتاه با یک پیرهن آبی موهام رو قبلا رنگ کرده بودم سفید شده بود بافتم موهام رو بعد با کش بستم چون موهام خیلی بلنده از زانوم هم پایین تره آنقدر خوشگل شده بودم که نگو😏😎 گردنبند خوشگلم که مامانم بهم داده بود مدل اینجوری بود که یاقوت آبی بهش بسته شده بود
بعد دست بند سیاهم رو دستم کردم کفشای سفید رو هم پوشیدم خیلی جیگر شده بودم🤗
وای که چقدر خودن رو لوس میکنم🤣
خودم هم خندم گرفت🤣 که با صدای آلیا به خودم اومدم که میگفت
&بیا بریم دیگه
رفتم پایین پیشش
&بیا بریم دیگه 😑
*اه باشه بابا اومدم
&اوه اوه خانوم تاهوما چه خوشگله کرده😏میخوای دل بری کنی؟
*آلیا 😒خودت کم نزاشتی😏
&😎
سوار ماشین شدیم آلیا گفت من میتونم گفتم باشه اوکیه👍
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
2014کارکتر
پارت بعد ۲۰ کامنت و ۱۵ لایک😉❤️