🪟🌼 two balconies 🌼🪟 پارت 16
...
خب فقط خواستم بگم که این پارت اخره.
راستش خودم به این رمان خیلی اطمینان داشتم.
ولی خب ادمی نیستم که خیلی رمانام جالب باشن.
خواستم از کس هایی که همیشه کل کامناشونو دادن و لایک کردم تشکر کنم.
مرسی که پیشم بودین..
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد :)
این پارت رو گذاشتم تا خودتون یه جوری پیشبینی کنید که چه اتفاقایی افتاده که اتفاقای این پارت افتاده.
ترجیحا رمان دیگه ای هم نمیدم.
ادرین. من پیشت میمونم.
تموم قرض هارو که دادی.
نگران چی هستی؟
گفت:
نمیدونم.
بعد از ازدواجمون نگران بچه هامونم. من پدر خوبی نبودم ببخشید.
مرینت به اما و هوگو که روی مبل خوابیده بودن کرد.
گفت: بچه هامون به ما اطمینان دارن. اینکه من یه بار با ویلیام ازدواج کردم مهم نیست. حرف پدر خوب نبودن رو نزن..
ادرین گفت: همین رو میگم. من مطمئنم تو منو دوست داشتی. اما اونقدر قرض بالا اوردم که ترجیح دادی با ویلیام ازدواج کنی.
اما بیدار شد و گفت: دارین دعوا میکنین؟
ادرین موهای اما رو نوازش کرد و گفت: نه. داریم بازی میکنیم.
شرطشم اینکه که شما بخوابی.
اما لبخندی زد و به مبل بازگشت.
ادرین دست مرینت رو گرفت و وارد اتاق کرد.
بغلش کرد و گفت: ولم نمیکنی دیگه ؟ درسته؟
مرینت لبخندی زد و گفت :
هیچوقت...