Forbidden love p16
....
از زبون مرینت=M
M:از روی زمین بلند شدم و اشکام رو پاک کردم به سمت اتاقمون رفتم و به سمت حموم رفتم تا حموم کنم بعد از. حموم لباس راحتی پوشیدم ، موهام رو با سشوار خشک کردم و با کش بالای سرم بستم و کرم آبرسان به صورتم زدم و بالم لب به لبم زدم ، از اتاقمون خارج شدم و روی مبل نشستم،تلویزیون رو روشن کردم و فیلم نگاه کردم از فیلم دیدن خسته شده بودم برای همین تلویزیون رو خاموش کردم و گوشیم رو برداشتم،داشتم داخل گوشیم میچرخیدم که یک دفعه زنگ خونه به صدا در میاد به سمت آیفون رفتم و فهمیدم که کاگامی هستش بدون تلف کردن وقت در رو باز کردم که گاکامی وارد حیاط خونه شد در خونه رو باز کردم و تا کاگامی داشت از پله ها بالا میومد سریع به سمتش رفتم و بغلش کردم که گفت .....
از زبون کاگامی=K
K:امروز جشن مد گابریل بود و فیلیکس و مرینت هم داخل این جشن حضور داشتن مطمئنم که مرینت الان حالش خوب نیست برای همین آماده شدم ، سوار ماشینم شدم به سمت خونه مرینت و فیلیکس رفتم وقتی که زنگ خونشون رو زدم سریع در باز شد ، وارد حیاط خونشون شدم البه باید بگم وارد حیاط عمارتشون شدم واقعا عمارت قشنگی داشتن داشتم به سمت در عمارت میرفتم ، از پله ها بالا رفتم که یکدفعه مرینت در رو باز میکنه و بغلم میکنه ، خیلی شکه شده بودم منم بغلش کردم و گفتم ...
مکالمه KوM
K:سلام خوبی مرینت
M(با بغض):سلام کاگامی
K:چرا بغض کردی
M:خیلی بدی چرا بهم توی این مدت سر نزدی حتی بهم زنگ هم نزدی خیلی دلم برات تنگ شده بود
K:حق میدم که از دستم ناراحت باشی من واقعا متاسفم مرینت
از زبون راوی:مرینت از بغل کاگامی بیرون میاد و یه لبخند کوچیکی به کاگامی میزنه و کاگامی رو به داخل خونه دعوت میکنه و میگه .....
M:توی این مدت کجا بودی و چه کار میکردی
K:توی این مدت بیشتر اوقات فرانسه بودم و بعضی اوقات هم به ژاپن میرفتم تا به مادر و پدرم سر بزنم
M:آها که اینطور
K:خب تو توی این مدت چه کارا کری
M(با ناراحتی): خودت که از من بهتر میدونی بعد از اون اتفاق مجبور شدم که با فیلیکس ازدواج کنم ، هر روز دارم به آدرین فکر میکنم احساس میکنم دارم از دوری آدرین دیوونه میشم
K:کاملا درکت میکنم مرینت من اومدم اینجا تا کمکت کنم دیگه نمیخوام ببینم بهترین دوستم داره با یه هیولا زندگی میکنه
M:ممنونم اما بعید میدونم بتونی کاری بکنی
K:آنقدر ناامید نباش یادته وقتی که دبیرستان بودیم من تازه به فرانسه اومده بودم و تو ، آلیا و بقیه بچه ها رو نمیشناختم
M(با لبخند):آره یادمه
K:مرینت تو اولین کسی بودی که با من دوست شدی یادته
M:آره
K:من از روزی که باهات دوست شدم تو بهترین دوست من شدی و همیشه به من کمک کردی حالا وقتش رسیده که من به تو کمک کنم
M:ممنونم کاگامی
از زبون راوی:مرینت و کاگامی در حال صحبت کردن بودن که یکدفعه......
خب اینم از این پارت
شرط پارت بعدی 50تا کامنت و 15تا لایک